« صفحهِ اصلى | قبلى: ساطور سانسور و سینمای اندیشمند آینه گر عیب ... » | قبلى: بحران در تشکل سیاسی کارمزدی یوسف آبخون طرف... » | قبلى: نقطه عطف نتیجه گزارش هرش: اسرائیلی ها تیر... » | قبلى: معرفی مهدی غبرایی ، مترجم آثار برجسته جهان به فار... » | قبلى: شکنجه ,هوشمندانه, دنی روبینشتاین، عضو شورای سر... » | قبلى: الحاجی محمد سوهارتو يادگار زمانی که اسلام ابزار ... » | قبلى: لیست جدید شماره ۶ اقدام متحد کارزار پشتیبا... » | قبلى: گفتگوی رادیو همبستگی با رفیق محمد رضا شالگ... » | قبلى: گرامی باد یازدهم دی ماهروز تجدید پیمان با جانباختگ... » | قبلى: بیانیه شماره 19: پیام کمیته تلاش به خانواده های مح... » 


قضاوت با معيار ,دشمن,

آن جوانی که با کلماتی آتشین دانشجویان دانشگاه هاوانا را به خروش علیه دیکتاتوری باتیستا میخواند اگر در برابر یک انتخاب ناگزیر قرار میگرفت جنبش آزادیخواهی را...

http://www.roshangari.net/
برای نيروی آزادی خواه ستمگر هميشه ,غيرخودی, است، حتی وقتی مجبور باشد با آن مذاکره يا معامله کند.

روشنگری.وقتی در 19 فوريه 2008 فيدل کاسترو تصميم اش به کناره گيری از پست های حکومتی را طی نامه ای به روزنامه گرانما اعلام کرد، موضوع بلافاصله به خبر اول رسانه های سراسر جهان تبديل شد. اينديپندنت، روزنامه انگليسي، مقاله ای را که يک سال پيش تحت عنوان ,کاستروپديا: کوبای فيدل در فاکت ها و ارقام, منتشر شده بود، روی نسخه آن لاين خود قرار داد. مقاله حاوی ليستی از آمار و وقايع و مشخصات کوباست و با فهرستی از توطئه ها برای قتل فيدل کاسترو شروع ميشود که خلاصه آن به شرح زير است:

توطئه های ترور
تلاش برای قتل کاسترو اززمان به قدرت رسيدن در 1959: 638 مورد,بنابر Fabian Escalante مسوول سابق امنيت کوبا,
نقل قول منتسب به کاسترو: اگر جان به در بردن از ترور، مسابقه ای برای المپيک بود، من برنده مدال طلای آن بودم.

گزيده ای از توطئه های CIA

* سيگار حاوی مواد منفجره: دانشمندان مارک مورد علاقه فيدل را به سم بوتولينوم آغشته کردند، ولی سيگارها هرگز به او نرسيد.
* صدف دريايی حاوی مواد منفجره: باتوجه به عشق زياد کاسترو به غواصي، CIA صدف حلزون را با مواد منفجره انباشت و آن را براق رنگ آميزی کرد تا توجه کاسترو را جلب کند.
* لباس غواصی آغشته به سم: طرحی مبنی بر ارسال تجهيزات غواصی آغشته به نوعی سموم مرگبار قارچی.
* استوديوی تلويزيونی آلوده به سم LSD: مامورين CIA برنامه ريزی کردند به کمک پخش اسپری سمی در استوديوی تلويزيونی فيدل کاسترو را در حاليکه برنامه، زنده پخش می شد به قتل برسانند تا ازنظر روانی نيز تاثير گذاشته و او تحقير شود.
* معشوقه ی حامل مواد سمی: CIA زنی را که با کاسترو رابطه داشت به کار گرفت.مامورين به او کپسول های سمی دادند که او آنها را در يک ظرف کرم را پنهان کرد. وقتی کپسول ها حل شد، او انجام ماموريت را متوقف کرد، ولی کاسترو که از توطئه خبر داشت، به او يک هفت تير داد. زن به او گفت: , نميتوانم، فيدل,.

گذشته از پليدی توطئه و اقدام به ترور توسط يک دولت، اينهمه تلاش و پافشاری برای قتل فيدل کاسترو، وقتی ابعاد غيرمنطقی و خارق العاده خود را به نمايش ميگذرد که در نظر گرفته شود از طرف بزرگ ترين قدرت سياسي، نظامی و اقتصادی جهان و در واقع بزرگ ترين قدرت دولتی در طول تاريخ جهان عليه کسی صورت ميگرفت که قدرت را در جزيره ای در دست داشت که مساحت آن اندکی بيش از 110 هزار مترمربع و تمام مرز آن 29 کيلومتر است که آنهم زير هيبت پايگاه نظامی گوانتانامو قرار دارد. يعنی همانطور که سرمقاله اينديپندنت يک روز بعد از پخش خبر تصميم کاسترو به کناره گيری نوشت اين کشور برای آمريکا حتی ذره ای هم , تهديد امنيتی, ايجاد نمی کند.*

بعلاوه جمعيت اين کشور در حال حاضر فقط اندکی بيش از 11 ميليون نفر است و توليد کل ملی آن 45 ميليارد دلار يعنی 0.3 درصد GDP ايالات متحده آمريکا. در حاليکه فقط هزينه 5 سال جنگ عراق برای آمريکا حداقل 500 ميليارد دلار يعنی بطور متوسط ساليانه 100 ميليارد دلار بوده است. کنگره آمريکا در آخرين مصوبه خود 151.1 ميليارد دلار بودجه برای جنگ عراق تصويب کرد و رهبران کنگره اعلام کردند بعد از انتخابات يک بودجه تکميلی 60 ميليارد دلاری نيز برای اين جنگ اختصاص داده خواهد شد. دان هنوود اقتصاد دان آمريکايی محاسبه کرده که اين جنگ برای هرخانواده آمريکايی بطور متوسط ساليانه 3415 دلار هزينه برميدارد، رقمی خيلی نزديک به سرانه توليد کل ملی کوبا.

عليرغم همه اينها رهبران آمريکا 45 سال است که اين جزيره کوچک را با چنان سماجتی تحت محاصره اقتصادی قرار داده اند که گويا مرکز جغرافيای سياسی جهان در اينجا قرار دارد. دوايت آيزنهاور، جان کندی- که علاوه بر دستور ترورهای متعدد به اين جزيره حمله کرد-، ليندون جانسون، ريچارد نيکسون، جرالد فورد، جيمی کارتر، رونالد ريگان، بوش اول، کلينتون و بوش دوم، ده رئيس جمهور با سياست های مختلف و اغلب با شعاری که اکنون باراک اوباما به خود اختصاص داده يعنی , تحول, آمدند و رفتند،اما تحريم اقتصادی کوبا بر جای خود باقی ماند. بعد از فروپاشی شوروی که تحريم به رقابت با آن نسبت داده ميشد، تحريم اقتصادی نه تنها برداشته نشد که سخت تر هم شد. اين در حالی بود که دو سوم غذای وارداتي، تقريبا تمام نفت و 80 درصد ماشين آلات و مواد يدکی که در ازای خريد شکر از کشورهای بلوک شرق وارد ميشد، و کوبا وارد دوره ای شد که خود رهبران کوبايی هايی ضد کاسترو در ميامی آن را ,خونريزی, خواندند. در عرض يک سال و بطور ناگهانی 85 درصد تجارت خارجی نابود شده بود.* ده سال بعد از فروپاشی شوروی مقامات وزارت خارجه خود آمريکا گفتند تنها در آن سال کوبا به خاطر تحريم اقتصادی آمريکا 4 ميليارد دلار را از دست داد.* تحريم شامل همه چيز بود از غذا تا داروی ضد جذام. بنا بر گزارش يک پزشک در نيويورک تايمز در سال گذشته، اپيدمی نوروپاتی بينايی 45854 قربانی از کوبايی ها گرفته است، آنهم در کشوری که نظام بهداشت و سلامتش از خود آمريکا بهتر است( بنا بر آمار فاکت بوک CIA و سازمان بهداشت جهانی :انتظارعمر برای مردان 75.11،زنان،79.85 [آمريکا 75.2 و 80.82]،مرگ و ميرنوزادان 6.22در هزار[آمريکا:6.34]،HIV/Aids بزرگسالان کمتر از0.1[آمريکا:0.6 درصد]، مرگ و مير ساليانه از همين بيماری در هر100 هزار4.4 [آمريکا5.4]، پزشک برای هر هزارنفر 5.91 [آمريکا:2.56]،تخت بيمارستان برای هر10 هزار 49[ آمريکا:33]،GDP سرانه 3649 [آمريکا:39901]).

اگر در کشوری با اين سيستم بهداشت، تحريم از سلامت و جان مردم قربانی ميگيرد، آنوقت ميتوان به عواقب تحريم اقتصادی برای مردم کشورهايی پی برد که نابرابری های ناشی از سيستم بازار هم برآنها تحميل شده است. بيهوده نيست که تحريم را قتل عام اقتصادی خوانده اند.

اما اگر در نظم کنونی بين المللي، جنايت توده ای در خدمت اهداف سياسی مجاز شمرده ميشود، بلاهت اين تحريم در آن است که واقعيت نشان داده نمی تواند به هدف سياسی خود هم خدمت کند. رسما يا بطور غير رسمی گفته اند هدف آمريکا از اين تحريم ها بی ثبات کردن رژيم بوده، اما اگر تحريم کوبا فقط يک چيز را ثابت کرده باشد اين است که با تحريم نميتوان يک رژيم را سرنگون کرد، اما ميتوان مردم تحت حکومت آن رژيم را دسته جمعی شکنجه کرد. احتمالا همين بلاهت است که باعث شد وقتی در اکتبر گذشته طرح لغو تحريم کوبا در مجمع عمومی سازمان ملل طرح شد از 184 کشور چهار کشور به آن رای مخالف داد:آمريکا، اسرائيل و دو تای ديگر: پالائو و مارشال ايلندز[اسم شان را شنيده بوديد؟]، درست مثل رای گيری مشابه در سال گذشته. اين 16 امين باری بود که واشينگتن مصوبه مجمع عمومی برای لغو تحريم کوبا را وتو ميکرد، و اين مجمع عمومی است که رای از روی ترس از ,غول ها, و رشوه در آن يک قاعده است نه استثنا. آيا شاهدی بهتر از اين برای بلاهت اين تحريم هست؟ گويا همه ميدانند چيزی از آن مسابقه ,المپيک, خيالی که کاسترو به آن اشاره کرده بود، در اين جنگ تن به تن عمل ميکند و جهان بايد به نظاره می نشست تا ببيند آيا غول قدرتمند ميتواند از طريق شکنجه 11 ميليون کوبايی پشت حريف خود را به خاک برساند.

اما جنگ به توطئه های ترور، حمله موشکی و تحريمها محدود نبود، انواع جنگ های ديگر هم بود، خرابکاری ها، حمله به هواپيمای مسافر بری و کشتن مسافران آن، بمب گذاری ها در هتل ها و محله های توريستی و نه کمتر از همه جنگ تبليغاتی. به گفته Peter Kornbluh کارشناس مسايل کوبا دولت بوش 80 ميليون دلار به تبعديان کوبا در سراسر جهان می پردازد تا برای سرنگونی رژيم او تلاش کنند. به گفته ديانا بارهونا روزنامه نگار آمريکايی و سليم لارمانی روزنامه نگار و نويسنده فرانسوی و تعدادی از محققان ديگر، يک سازمان عريض و طويل و جهانی به نام گزارشگران بدون مرز بوسيله Robert Menard رهبر کوبايی های تبعيدی و با حمايت بودجه دولتی و از جمله از محل بودجه مصوب کنگره تاسيس شده است که گزارشات گزينشی آن در مورد نقض حقوق بشر در ديگر کشورها فقط پوششی است برای هدف اصلی آن يعنی سرنگون کردن کاسترو ، که تنها به "گزارش" محدود نمی شود بلکه هدف هايی مثل تخريب توريسم را نيز هدايت ميکند و رهبران ضد کاستروی آن از نزديک با رهبران اقداماتی مثل بمب گذاری در هتل ها همکاری ميکنند*

تبليغات شکل های غير مستقيم تر و ,جذاب, تری هم داشته اند. در همان ليست آمار و فاکت های نشريه اينديپندنت آمده است نشريه فورچن فيدل کاسترو را در ليست ثروتمندترين اشخاص جهان قرار داد و ميزان ثروت او را 900 ميليون دلار اعلام کرد. آنهم در کشوری که متوسط دستمزد دولتی ماهيانه بين 15 تا 20 دلار است. وقتی کاسترو به تلويزيون رفت و گزارش فورچن را با خشم , افترايی نفرت انگيز, خواند، مجله مزبور پذيرفت ارقام تخمين زده شده در مورد ثروت رهبران جهان بيشتر ,کار هنر است تا علم, و اينکه تخمين مزبور بر اساس قدرت کنترل رژيم کاسترو بر موسسات عمومی کشور ارائه شده است.

اما سرانجام...
هم فيدل کاسترو از ترورها جان سالم به در برد، هم کوبای کاسترو از تحريم ها.او چنانکه اين روزها مکرر نوشتند نه با کفن و تابوت بلکه بنا بر تصميم خود از مناصب حکومتی کنار رفت و اعلام کرد ميدان جنگ را به حوزه مبارزه ايده ها انتقال خواهد داد. اين واقعيت را که او توانست درجنگ با زوری از تصور بيرون بقای خود را تضمين کند، چگونه بايد ,ارزش گذاری, کرد؟

اگر وسعت ديد کافی داشته باشيم، , بقا, به عنوان معيار سنجش ارزش ها، مثل تنازع بقای داروين، به بخش جنگلی خصوصيات انسان وصل است. آن اجتماع بشري، در مقياس جهانی يا ملي، که اعضای خود را مجبور ميکند از طريق جنگ با مصائبی که خود به زور بوجود می آورد فضيلت خود را اثبات کنند، قبل از هرچيز بی فضيلتی خود را به نمايش ميگذارد.

اما درمورد نظام های سياسی چطور؟ در يک چيز ترديد نيست: فشار ستمگرانه زور خارجی بر يک نظام سياسی از هرنوع که باشد، ,عامل, يا , بهانه, ای است که توانايی ها يا ناتوانی ها، هنر يا عيب، فضيلت يا خباثت آن نظام را در پرده ابهام فرو می برد.
ترديدی نيست که دولت آمريکا در صورت وجود آزادي، از هر امکانی حتی از کوچک ترين اصلاحات سياسی و اقتصادی برای سرنگونی دولت کوبا استفاده ميکرد و بسياری چه آنها که به کوبای کاسترو سمپاتی دارند و چه آنها که دشمن آن هستند، معتقدند به احتمال بسيار قوی موفق هم می شد و فيدل را به همانجا می فرستاد که آلنده و مصدق و آربنز و ديگران را.

ولی آن جوانی که با کلماتی آتشين دانشجويان دانشگاه هاوانا را به خروش عليه ديکتاتوری باتيستا ميخواند، آن وکيل پرشوری که به عشق آزادی و برابری به بند گرفتار آمده و در دادگاه فرياد ميزد: , مرا محکوم کنيد، تاريخ در مورد من قضاوت خواهد کرد,، آن شورشی های جوان که از سيرا مايسترا فرود آمدند تا سقوط ديکتاتوری را جشن بگيرند، اگر در برابر يک انتخاب ناگزير قرار می گرفتند بقای جنبش آزادی را به بقای يک قدرت حکومتی ترجيح ميدادند. فراموش نکنيم جنبشی که از آن نيم کره غربی برخاست، ,تئوری بقا, را رد کرده بود. آنها بارها و بارها در انتخاب بين آزادی و مرگ، اولی را انتخاب کرده بودند و نميتوان انکار کرد آن جنبش عليرغم شکست خود الهام بخش جنبش های بسيار در سراسر جهان شد و حرکتی که با اين الهام بوجود آمد در تضعيف ديکتاتوری ها در جهان و بيش از همه در خود آمريکای لاتين و مرکزی نقش مهمی بازی کرد. کاری که قدرت های ,واقعا موجود, هرگز موفق به انجام آن نشدند، برعکس هم بود. هرقضاوتی نسبت به فيدل پير و انقلاب منجمد شده ی او داشته باشيم، اين فضيلت او و فضيلت جنبشی را که رهبری کرد نميتوان انکار کرد. هنوز هم در خيزش ناگزيری که گسترش فلاکت در آمريکا جنوبی بوجود آورده است، همان جنبش است که نقش الهام بخش بازی ميکند. در حقيقت اين موهبت که جنبش های آزاديخواهی و برابری طلبی در آمريکای لاتين برخلاف خاورميانه مدنی هستند نه مذهبی عمدتا نتيجه آن تلاش هاست.

اما فعالين آن جنبش مثل آزاديخواهان در بند همه ملت های ديگر، بدترين کابوس زندگی شان استبداد و ديکتاتوری بود و چيزی که در مخيله شان خطور نمی کرد اين بود که روزی محدود کردن دامنه آزادی را به عنوان ضامن بقای خود توجيه کرده و بقای خود را از طريق دريغ کردن آزادی از مردم خود تضمن کنند. آن ها هرچند از ستمگری نظام حاکم برجهان و روابط زور با خبر بودند اما چيزی که در مخيله شان خطور نميکرد ,لاس زدن, با ديکتاتور ها و مستبدين جهان برای تضمين بقای خود در جهانی ستمگر بود. اين قدرت های ستمگر هستند که ديکتاتورها را به ,خودی, و , غير خودی , تقسيم ميکنند و بسته به منافع خود ,تغيير مسير, ميدهند، ديروز با صدام و اسامه و طالبان، امروز عليه آن ها، فردا باز با خود آنها و مشابه آنها. برای نيروی آزادی خواه ستمگر هميشه ,غيرخودی, است، حتی وقتی مجبور باشد با آن مذاکره يا معامله کند. آنها آمريکا ستيز نبودند، کاسترو شخصا به بسياری از پديده های فرهنگ آمريکا بخصوص تيم های بيس بال آن به شدت علاقه داشت. آنها ستم ستيز بودند. آنها نمی خواستند قدرت آسمان بر زمين حاکم شود، نمی خواستند نخبگان، برگزيدگان، فضلا و دانايان و پدر خواندگانی که معتقدند خير مردم را بهتر از خود آنها ميدانند بر مردم حکومت کنند. آنها ميخواستند حکومت مردم بر مردم مستقر شود. بدست آوردن قدرت برای آزاديخواهانی که در رهبری جنبش ها قرار ميگيرند، امکانات خارق العاده ای برای مبارزه با انواع ستم از جمله زور خارجی فراهم ميکند، اما در اين راه اگر بايد بين ريسک از دست دادن قدرت و ريسک از دست دادن مردم و بند بستن بر پای آنها يکی را انتخاب کرد، آزاديخواهان نبايد ترديد کنند که پذيرش اولی بيشتر به هدف شان خدمت ميکند.

اينهمه به معنای ناديده گرفتن فشار سهمگين شرايط يا تاييد ژست به حق به جانب مدافعان نظام حاکم برجهان نيست. هيچ ترديدی نيست رهبران دولت های زور مند اگر به فرض فعلا محال در همان شرايطی قرار ميگرفتند که کوبای کاسترو، يعنی در محاصره نظامی و سياسی و اقتصادی در حد خفان و قتل توده ای و در معرض خرابکاری و حمله موشکی و بمب گذاري، نه فقط به استبداد بلکه به آدم خواری روی می آوردند واگر فشار سنگرهای دمکراسی که مردم طی قرن ها ساخته اند نبود با دمکراسی و آزادی کاری ميکردند که نه از تاک نشان ماند نه از تاک نشان. ديديم در جايی که اين سنگرها نيست با رهبری و حمايت آنها چگونه مردم را در استاديوم ها جمع کردند و به گلوله بستند، ديديم که با سوء استفاده از يک حمله تروريستی و غفلت مردم با قانون اساسی آمريکا چه کردند و حالا کار را به جايی رسانده اند که در کنگره نمايندگان مردم بحث ميکنند تا قانونی شدن شکنجه را تصويب کنند. ديديم که فقط به خاطر فقدان رقيب نظامی چگونه طی دو دهه جهان را به خون و آتش کشاندند و کشورها را نابود کردند. ميدانيم که با استفاده از زور و پول چگونه حکومت و دمکراسی و انتخابات را به حجره تاجران تبديل کرده اند.
غفلت در کار نيست. زانو زدن در برابر ستمگرانی که از اسکلت زحمتکشان جهان سکه می سازند و از اشک مادران و خون بی گناهان روی زمين رودها جاری کرده اند و معيارهای دوگانه شان خر را به خنده می اندازد، اگر کار کارمندان خود اين ستمگران نباشد کار تحقير شدگانی است که خويشتن خود را کوچکتر از آن می بينند که بدون آويزان شدن از ,بزرگان,، موجوديت خود را حس کنند و برای آن حق و اعتباری طلب کنند.

اينجا سخن از مردمان بزرگی است که با تعهد به آزادی و برابري، زنجير ستم در نظام حاکم بر جهان را تکان دادند و چنان توفانی بر پا کردند که حتی دهه ها پس از آنکه از غرش باز ايستاد، آتش خشم و انتقام کور زنجير داران فرو نمی نشيند. صحبت از کارهايی است که آنها بايد يا نبايد می کردند.

مدافعان کوبای فيدل مدام گفته اند از دست دادن آزادی ها و حتی برخی محدوديت های غير معقول اقتصادی بهايی است که کوبا در ازای بقای خود داده است. طرفه آنکه بسياری از دشمنان سرسخت کوبا در آمريکا يا ديگر نقاط جهان نيز به شيوه ی خود با مضمون اساسی نظر آنها موافق اند و ميگويند فشارهای سنگين خارجی بويژه تحريم ها به تشديد سرکوب و تمرکز افراطی اقتصادی انجاميده و به بقای فيدل کاسترو کمک کرده است.

آيا اين حقيقت دارد؟ پاسخ اين سوال چيست: ,فشار خارجی,، ,عامل, است يا ,بهانه, ای برای توجيه عيب ها و کاستی های آن، بويژه نقص دموکراسی و کمبود آزادی که دردی بزرگ تر از هر کاستی ديگر است؟

طنز تاريخ اين که ده رئيس جمهور آمريکا پی در پی به کاسترو کمک کرده اند که پاسخ اين سوال به ميزان زيادی در ابهام بماند. هيچکس امروز غيبگويی کند کوبای عاری از فشار آمريکا، و نه کمتر از آن کوبای عاری از فشار جنگ سرد و تحميل مدل,برادر بزرگ,، چگونه کوبايی می بود. اما ترديد نبايد کرد که فشار ستمگرانه زور خارجی روی بسياری از کيفيت های درونی يک نظام سياسی پرده می اندازد، چه آن نظام به خودی خود کارآ بوده و فضايل بی شمار داشته باشد، چه جرثومه فساد و خودکامگی و ناکارايی باشد. و وقتی صحبت از عيب ها و عدم کارايی هاست بايد مطمئن بود که نظام های سياسی هيچ ترديدی در استفاده از آن به عنوان بهانه به خود راه نخواهند داد.

اما طنز بزرگ تری هم هست:
قضاوت در مورد هر پديده بر پايه ارزش هايی صورت می گيرد که مورد قبول قاضی است و ارزش های هردوره را عمدتا حاکمان آن تعيين ميکنند.هر نظری نسبت به , بقا, به عنوان يک ,ارزش, داشته باشيم، فعلا جهان با ارزش هايی اداره ميشود که بند نافش را از جنگل نبريده اند. حالا سه دهه است که در يکی از دوره های تهاجم سرمايه داران زندگی ميکنيم: دوره سيطره ی ,نئوليبراليسم,، دوره ای که اتفاقا آمريکای لاتين در راس جنگ مدنی با آن قرار گرفته است، دوره ای که در آن برای اينکه به عنوان يک انسان شايسته به رسميت شناخته شوی بايد ثابت کنی در جنگل تنازع بقای بازار از گرگ کم نداری. به اقتضای اين واقعيت حالا فرهنگی جار زده ميشود که در آن جان سالم به در بردن از فشار و با گرگ مسابقه دادن به يکی از بالاترين ارزش ها تبديل شده است. surviver فقط قهرمان برنامه های پربيننده تلويزيونی نيست، ارزشی است که بايد با دارا بودن آن برای خود اعتبار و برای هم نوعان خود که رقيب محسوب ميشوند خريد. از نظر ما انسان های معمولی که در اين جهان زير ستم زندگی ميکنيم، ,مرگ بر ضعيف, امر طبيعی نيست يا نبايد باشد، ما ميخواهيم آزاد و عاری از فشار ستم و زور زندگی کنيم حتی اگر خيلی ضعيف باشيم و به هرحال برای آزاديخواهان چگونه بودن و چگونه ماندن مهم تر است از خود بودن و ماندن.

اما آنها که به معيار جنگلی نظام حاکم برجهان معتقدند و به ايده های شناخته شده نئوليبراليسم، وقتی به نبرد نيم قرنی قوی ترين امپراتوری تاريخ جهان با شورشی محاصره شده ولی سمج آن جزيره کوچک نگاه ميکنند وآنهمه توطئه های ترور، تحريم، حملات سياسي، بمبگذاری ها، آدم کشی ها، جنگ های تبليغاتی را به ياد می آورند، اگر منصف و به معيار خود وفادار باشند، آيا در مورد کاسترو قضاوتی غير از اين می توانند داشته باشند: يک surviver
س.آ

برچسب‌ها:

نوآوران




» تماس با من






پیوندها

» اعتصاب سه روزه
»راه کارگر
» ساحل شمال
» عمو کیوان
» گزارشگران
» اتحاد چپ
» دانش سرخ
» ارش
» سلام دمکرات
» اندیشیدن با پتک
»رادیو آوا
» کارگری
» 16آذر
» دیدگاه‡
» پرچم سرخ
» نشر بیدار
» آوای آشنا
» روشنگری
» سهیل
» رادیو برابری
» صمد بهرنگیŒ
» رادیو همبستگیŒ
» رادیو صدای کارگران†
» خاک†
» کارگر†
» مجید اشرف نژاد†
» الناز
» اصلاحچی
» روزمرگی
» تک روی



آخرين نوشته‌ها

وبلاگ