اعلامیه کمیته مرکزی سازمان کارگران انقلابی ایران ( راه کارگر )

به مناسبت اول ماه مه ٨ ٠ ٠ ٢


پرچم سرخ را همیشه و همیشه خواهی دید

با عشق یا نفرت

- بسته به جایگاهت در این پیکار

زیرا که پایانی نیست بجز پیروزی قاطع ما

در همه شهرها و کشورها

در هر کجا که کارگری هست.

( برتولت برشت )

اول ماه مه برای کارگران جهان روز دعوت و بشارت است: دعوت به همبستگی طبقاتی و بشارت رهائی از بردگی سرمایه.

سرمایه دار، کارگر را برای پروار کردن نمی خواهد، برای کشیدن شیره اش می خواهد. استخدام می کند که استثمار کند. طبقه سرمایه دار با تحمیل جبر اقتصادی و با سرکوب دولتی، یعنی قانون، دستگاه قضائی، پلیس و زندان، و نیز با کمک وسایل فرهنگی و ایدئولوژیک، کارگران را به بند می کشد و استثمار می کند واگر مقاومت و مقابله ای در برابر خود نبیند و تا جائی که زور اش برسد برای کسب بیش ترین سود، آن ها را از ابتدائی ترین حقوق و نیازهایشان هم محروم می سازد. استثمارگران و دولت شان هرگز به میل خود هیچ حقی را برای کارگران به رسمیت نمی شناسند مگر با مبارزه و به زور به آنان تحمیل گردد و هیچ چیز به آنان نمی دهند مگر از حلقوم شان بیرون کشیده شود؛ و هر لحظه که فشار از رویشان برداشته شد، حقوق رسمیت یافته را زیر پا می گذارند و دستاوردهای کارگران را یکی پس از دیگری پس می گیرند. نه بخشاینده ای در کار است و نه رهاننده ای. بهبود نسبی شرائط کار و زندگی کارگران تنها می تواند محصول مبارزه آنان، و رهائی شان تنها می تواند به دست خودشان باشد.

کارگران چه برای بقای خود یعنی دفاع از نان شب، و چه برای رهائی یعنی سرنگون کردن طبقه سرمایه دار و برچیدن کار مزدی، به نیرو و به اِعمال زور نیاز دارند. برد و باخت در مبارزه طبقاتی، مسئله نیروست. اما نیروی کارگران در مبارزه طبقاتی، تنها و تنها از اتحاد میان خودشان و از تشکل مستقل شان سرچشمه می گیرد. مذاکره با کارفرما، چانه زنی با دولت، تجمع اعتراضی، تحصن، اعتصاب، به گروگان گرفتن مدیران، اشغال، اعتصاب عمومی سیاسی، قیام مسلحانه و غیره، سلاح های گوناگون کارگران اند. ولی این سلاح ها اگر در یک مبارزه متحد، متشکل و سازمان یافته به کار گرفته نشوند، به آسانی از دست شان بیرون کشیده می شوند.

اول ماه مه، کارگران همه کشورها را به همبستگی و اتحاد طبقاتی فرا می خواند و به همین دلیل مورد کینه و خشم طبقه سرمایه دار در جهان است. حتا به رسمیت شناختن این روز و قانونی شدن برگزاری آن نیز با مبارزات طولانی و جانفشانی کارگران به بسیاری از دولت هاتحمیل شده است – هرچند که آن را تحت عنوان بی معنای « روز کارگر» یا تحت عنوان بکلی وارونهء « جشن کارگر » به رسیمت شناخته اند تا چاشنی مبارزاتی اش را بیرون بکشند و دینامیت را به فشفشهْ رنگی تبدیل کنند!

کارگران ایران هم سالیان سال است برای برگزاری مستقل اول ماه مه تلاش می کنند. دولت سرمایه داری جمهوری اسلامی هم با تمام خشونت با این تلاش ها مقابله می کند. بازداشت و محکوم کردن کارگران به جریمه نقدی و شلاق و زندان و حتا ترور و سر به نیست کردن بخاطر برگزاری مستقل اول ماه مه یا بخاطر تلاش در راه ایجاد تشکل مستقل، چند سال است که به قاعده ای در جمهوری اسلامی تبدیل شده است. دلیل این حد از خشونت در مقابل برگزاری مستقل اول ماه مه و ایجاد تشکل های مستقل، آن بی حقی و مسکنت بی حد و مرزی است که بورژوازی و دولت اش می خواهند بر طبقه کارگر ایران تحمیل کنند.

از بیکاران و کارگران غیر رسمی و ثبت نشده که بگذریم، نود درصد کارگران شاغل را از پوشش قانون کار به بیرون پرتاب کرده اند. فقدان امنیت شغلی، حذف یارانه ها و کمک هزینه ها و محرومیت کارگران با قراردادهای موقت از همه حقوق قانونی عمومیت یافته است. یک آپارتاید جنسی تمام عیار را بر بازار کار حاکم کرده و غالب کارگران زن را از کارخانه های بزرگ به کارگاه های کوچک پاره وقتی یا قرارداد موقت و با دستمزدهای فلاکتبار و یا به انجام سفارشات در خانه خود تبعید کرده اند. کارگران مهاجر و پناهنده بخصوص افغان ها را در شرائطی به کار می گیرند که وضعیت محکومین به اعمال شاقه را به یاد می آورد. عقب افتادن پرداخت دستمزدها گاه به سال ها می کشد؛ امروز شاهدیم که برای همین شاغلین که ظاهراً از « خوشبختی» داشتن کاری برخوردار اند، حد اقل دستمزد را ٩ ١ ٢ هزار و ٠ ٠ ٦ تومان تعیین کرده اند و این در حالی است که خودشان خط فقر را بین ٠ ٠ ٤ و ٠ ٠ ۵ هزار تومان اعلام می کنند.

اقتصاد دانان رژیم سرمایه داری اسلامی این اواخر دارند در باره لزوم تعیین « خط بقا » حرف می زنند! اما از سال ها پیش این حرف را به عمل در آورده اند. حد اقل دستمزد شده است حد میان مرگ و زندگی. شاید از آن هم پائین تر، چون غالبا یک شغل برای زنده ماندن کفایت نمی کند. حتا « خط فقر » برای بهره مندان از حد اقل دستمزد، تجملی شده است که برای رسیدن به آن باید نردبان های دو - سه شغل همزمان را بر هم سوار کنند! کارگران و زحمتکشان را بجائی می رانند که فکر رفاه و افزایش دستمزد را از سر به در کنند و تنها به زنده ماندن خود راضی باشند! اما آنان به این وضع رضایت نمی دهند و بی وقفه مقاومت و مبارزه می کنند – مبارزات کارگران عسلویه، نیشکر هفت تپه، لاستیک البرز تازه ترین نمونه های برجسته این مبارزات بی وقفه اند که نشان می دهند که هیچ حدی از تهدید و ارعاب و خشونت رژیم اسلامی نتوانسته است مانع از تداوم مبارزات کارگران ایران بشود. ما به به این کارگران مبارز درود می فرستیم!

وقتی زندگی اکثریت مردم به « خط بقا » نزدیک شود، حیات خود رژیم هم به « خط بقا » نزدیک می شود چون نهایتاً مردم به محرومیت و سیه روزی رضایت نمی دهند. رژیم سرمایه داری اسلامی در متشکل شدن این نارضائی توده ای مرگ خود را می بیند و از آن بیش از هر چیزی می ترسد. این است که با توسل به خشونت و به هر قیمتی می خواهد جلو اتحاد، یکپارچگی و تشکل کارگران و زحمتکشان را بگیرد. نمی خواهد به آنان حتا توان مقابله با بدتر شدن وضعیت شان را بدهد؛ برای آن که فروشنده نیروی کار قدرت چانه زنی پیدا نکند، چانه اش را خرد می کند و برای آن که گرسنه نان نخواهد، دندان اش را می شکند، چرا که تصمیم اش بر فقیرتر کردن فقرا برای ثروتمندتر کردن ثروتمندان است.

اما هر سال کارگران بیش تری به صفوف مقدم مبارزه قدم می نهند و میدان را خالی نمی گذارند. شلاق خوردگان امسال بخاطر برگزاری اول ماه مه سال گذشته، همین را نشان می دهند. هرچه ستم شدید تر و بی حقی عمیق تر می شود، مقاومت و مقابله با آن هم ناگزیرتر می شود و کارگران بیش تری به حیاتی بودن همبستگی، اتحاد و تشکل کارگران و زحمتکشان پی می برند و نمی گذارند پرچم مبارزه بر زمین بماند.

خوشحالیم که آزادی محمود صالحی با اول ماه مه امسال قرین شده است. اما این رژیم نبود که محمود صالحی را آزاد کرد، همبستگی بین المللی کارگران و فشار نیرومند آن بر رژیم بود، وگر نه قصد داشتند او را که به جرم دفاع از همین همبستگی کارگری به زندان افتاده بود، در همانجا سر به نیست کنند. امیدواریم با تداوم این همبستگی بین المللی و فشارها به رژیم اسلامی، هر چه زودتر شاهد آزادی منصور اسانلو و دیگر کارگران زندانی هم باشیم.

تا ستم طبقاتی وجود داشته باشد، مبارزه طبقاتی هم وجود خواهد داشت.

اول ماه مه، امروز پرچم همبستگی بین المللی کارگران در پیکار طبقاتی است و فردا، پرچم پیروزی شان در سرتا سر جهان خواهد بود.

زنده باد اول ماه مه !

کارگران همه کشورها متحد شوید!

کمیته مرکزی سازمان کارگران انقلابی ایران ( راه کارگر )

۷ اردیبهشت ٧ ٨ ٣ ١

برچسب‌ها:


گرانی غذا،شورش نان و دو چهره,جامعه جهانی,

تصاویری که به ما نشان میدهند و تصاویری که از ما پنهان میکنند. همه تصاویر از هائیتی است و منشاء مشترکی دارد. شرح آن را در زیر مقاله بخوانید

*اگر مبلغين نوليبرال کشورهای شمال همه شعارهای شان را در مورد خودشان هم به اجرا در می آوردند، اين کلان سرمايه داران شمال بودند که بايد بها ميدادند، زيرا به گفته کارتر بهای توليد يک پوند پنبه در آمريکا 83 سنت و در آفريقای غربی 21 سنت بود.
*و ناگهان مسير همه بی باکی های سرمايه در يک نقطه همديگر را قطع کرده اند... و همه به صورت يک زنجيره علت و معلولی سراز نظامی در می آورند که گرسنگان خود را نمی تواند سير کند، اما ارقام مربوط به ,توسعه, و , رشد, ی که ارائه می دهد اعجاب آوراست.


http://www.roshangari.net/
دومينيک اشتراوس کان دبيرکل صندوق بين المللی در پايان هفته دوم آوريل 2008 هشدار داد به علت افزايش بهای مواد غذايی ,صدها هزار نفر خواهند مرد., کان در کنفرانسی در واشينگتن، بعد از يک اجلاس مشترک با بانک جهانی صحبت ميکرد. اين ها دو نهادی هستند که نزديک سه دهه تحت عنوان ,آزاد سازی, اقتصاد، با توانايی ,خارق العاده,، از يک طرف بر شکاف طبقاتی و تعداد گرسنگان جهان افزودند، از طرف ديگر اقشار کم درآمد و مزدبگير را در سراسر جهان از ايالات متحده تا هائيتی و مصر، در مقابل خطر گرسنگی و فشار برحياتی ترين وسيله زيست يعنی غذا،خلع سلاح کردند. حالا آقای کان ميگويد عواقب گسترش گرسنگی درنتيجه افزايش بهای مواد غذايی ,وحشتناک, خواهدبود.

خطاب هشدار آقای کان کيست؟ همان ,جامعه جهانی, که منبع قدرت ,خارق العاده, ی اين دو سازمان جهانی است؟ چه رابطه ای بين اين ,جامعه جهانی,، که نام ديگر قدرت های برتر کشورهای شمال است، و گرسنگی توده ای وجود دارد؟ و اين رابطه برای مقابله با گرسنگی چه ظرفيتی را به نمايش گذاشته است؟

چرا,وحشتناک,؟
آقای کان گفت صدها هزار نفر در اثر گرسنگی ,خواهند, مرد. ولی هم اکنون صدها هزار نفر از فقرو گرسنگی ,دارند ميميرند,، سال گذشته، ياسال 2000، يا درهمه سالهای 90 صدها هزار نفر به همين ملت ,مرده اند., خلاصه اين پديده جديدی نيست.
با وجود اين ابراز نگرانی ها يک توطئه خبری نيست. گرانی غذا رشد شتاب انگيزی داشته است. گاردين از قول رابرت زوليک رئيس بانک جهانی نوشته است بهای کليه مواد غذايی در عرض سه سال، 80 درصد افزايش داشته است. سرجان هلمز رئيس بخش کمک های انسانی سازمان ملل ميگويد از تابستان گذشته يعنی در عرض 9 ماه بهای مواد غذايی در سطح جهان بطور متوسط 40درصد افزايش يافت. آنچه وضعيت را وخيم تر ميکند اين است که:

اولا افزايش قيمت ها بيشتر دامن اقلامی را ميگيرد که غذای توده کم درآمد از آنها تامين ميشود. مثلا در حاليکه بنا برپيش بينی کنونی صندوق نسبت تورم در کشورهای درحال توسعه بطور متوسط 7.4 است [در ژانويه اين رقم 6.4 درصد پيش بينی ميشد]، در سال گذشته بهای برنج دو برابر شده و بهای گندم 130 درصد افزايش داشته است.

ثانيا نسبت افزايش بها در کشورهای فقير بطور غيرقابل مقايسه ای بالاتر از افزايش در کشورهای ثروتمند است.

ثالثا غذا برای فقرا رقم عمده هزينه زندگی را تشکيل ميدهد. مثلا در آمريکا هزينه مواد غذايی 13 درصد هزينه يک خانوار را تشکيل ميدهد. در حاليکه خانواده های فقير چينی بيش از 60-50 درصد درآمد خود را صرف تهيه مواد غذايی ميکنند. در درون خود کشورها هم فقرا و ثروتمندان همين الگو را به نمايش می گذاردند.

به همه اينها بايد چيزی را اضافه کرد که در گذشته خيلی نزديک ظفرمندانه به عنوان "گلوباليسم, در بوق ها ميدمند و وعده ميدادند به رشد اقتصادی و کاهش عمومی قيمت ها و بهبود وضع رفاهی خواهد انجاميد و نتيجه عمومی آن هم اکنون عبارت است از تورم، و کاهش عمومی دستمزدهای واقعی بر اساس الگوی نئوليبرال.

افزايش بهای مواد غذايی يک شبه نازل نشده است. از دو سه سال پيش کارشناسان بطور جدی اعلام خطر ميکردند دوران غذای ارزان به سر رسيده و گرانی غذا پايدار خواهد بود.آنها حتی چشم انداز نگران کننده ای برای حداقل يک دهه ارائه ميدادند. اما اين خبر مهم و هشدارها در رسانه های بزرگ انحصاری سرکوب ميشد. حتی سال گذشته وقتی سياست تغيير خط توليد سوخت از منابع فسيلی به منابع کشاورزی با اعتراض روبرو شد، سرکوب اطلاعاتی ادامه داشت و انتقاد کسانی که استدلال ميکردند اين سياست نان را سفره مردم بر می دارد، عمدتا در رسانه های مستقل با برد محدود برای خود جا دست و پا کرد.

تحول ناگهانی در موضع گيری مقامات جهانی وقتی صورت گرفت که شورش های گرسنگی از حدی که بتوان اخبار آن را ناديده گرفت فراتر رفت. سخنرانی آقای کان بعد از شورش گرسنگی در هائيتی به عمل آمد. در حقيقت شورش ها بسيار فراتر از موارد معدود مثل هائيتی و مصر بود که اخبار آن ها باز تاب گسترده داشت. گاردين علاوه بر مصر و هائيتی از شورش های زير در چند هفته ای که به اجلاس مشترک صندوق و بانک ختم شد، نام برد: شورش کامرون در فوريه که 40 کشته بر جای گذاشت، شورش های سنگين در موريتانيا، موزامبيک و سنگال، شورش در سواحل ايوري، ناآرامی های مرتبط با نان در ازبکستان، يمن، بوليوي، اندونزي، اردن. هنوز ميتوان به ليست گاردين افزود: مراکش، نيجر، مکزيک، بورکينو فاسو... مقامات سازمان ملل تعداد کشورهايی راکه در معرض خطر آنی شورش های نان وبی ثباتی سياسی مرتبط با آن هستند، بيش از 36 کشور اعلام کرده اند.

بعضی از اين شورش ها بسيار گسترده بوده است. مثلا در کامرون رقم 40 کشته را منابع دولتی داده اند، تعداد دستگيری ها را منابع رسمی حقوق بشری بيش از 1500 نفر ذکرکرده اند. آنها خود مستقيما زير آتش نيروهای امنيتی قرار داشتند که به سوی جمعيت معترض شليک ميکردند. رويترز تعداد کشته ها را در يمن بيش از ده نفر ذکر کرد. مراکش، مقصد سفرهای توريستی کشورهای شمال، نيز شاهد اعتراضات گسترده و دستگيری بيش از 40 تن بود. به گزارش گاردين رشد ناآرامی برای دولت ها به حدی نگران کننده بوده که برخی از توليد کننده های بزرگ برنج مثل چين، هند، ويتنام و مصر صادرات خود را کاهش داده اند تا عرضه به بازار داخل را افزايش دهند، و اين خود بر افزايش بها و وخيم تر شدن وضعيت کشورهای وارد کننده مواد غذايی افزوده است. در هائيتی خشونت تا آنجا بالا گرفت که در پايتخت، مامور گروه صلح سازمان ملل را از ماشينی که برای اعضای گروه غذا حمل می کرد بيرون کشيدند وبا شکليک گلوله به گردن او را کشتند. جنايت در هر حال محکوم است و شايد هم مامور قرباني، فرد بی گناهی بود که تقاص جنايات ديگران را داده است. اما اين حقيقت نبايد مانع درک اين مساله باشد که شورشيان گرسنه هائيتی به شرحی که به آن اشاره خواهد شد، در چهره ماموران ,جامعه جهانی, قاتلانی را می بينند که خانواده های آنها را قتل عام کردند تا غارتگران با دست باز بتوانند اين گرسنگی را به آنها تحميل کنند.
در هر حال اين همان هائيتی است که بان کی مون دبير کل سازمان ملل در ماه اوت سال گذشته نويد داد ,نقطه عطف طلايی, تاريخ آن فرارسيده است. در آن زمان گروه های نظامی وابسته به سازمان ملل بعد از يک هجوم شش هفته ای محله های فقير نشين را از زاغه نشينان يا به اصطلاح خبرگزاری های رسمی ,اراذل و اوباش, پس گرفته بودند.

با توجه به اين شورش هاست که معنای ,وحشتناک, در توصيف رئيس صندوق روشن ميشود. منظور رنج و مرگ مردم نيست، وگرنه صندوق، بانک جهاني، جی 8، سازمان تجارت جهانی و مقامات ,جامعه جهانی, و حداقل بخش مهمی از کارشناسان و پژوهشگران و ,اقتصاد دانان, و ,شوک تراپيست ها,ی مستخدم آنها، طی اين دهه ها که سياست ,آزاد سازی اقتصادی, را پيش می بردند، به خوبی ميدانستند که ميلياردها انسان زير ضربات اين سياست ها از پای در ميايند، اما آنرا وحشتناک نمی يافتند. از ,ميليون ها, کشته، مجروح وگرسنه در اثر جنگ در فاصله کمتر از 5 سال می گذريم. اوضاع وقتی وحشتناک شده است که شورش های گرسنگي، برای ,نظم, و , امنيت, تهديد محسوب شد. اين مساله راسر جان هلمز مسئول بخش هماهنگی کمک های انسانی سازمان ملل بهتر از آقای کان توضيح داده است. او در کنفرانسی در دوبی گفت: , در حاليکه شورش غذا از سراسر جهان گزارش ميشود، عواقب امنيتی [بحران مواد غذايی] را نمی توان دستکم گرفت,.

خانم جوزت شيران، رئيس سازمان غذای سازمان ملل توصيف بازهم روشن تری از شورش گرسنگی ارائه داد که مستقيما با سياست های صندوق و بانک در ارتباط قرار ميگيرد.او گفت: , ما اکنون چهره جديدی از گرسنگی را می بينيم. مااکنون بيش از هر زمانی در تاريخ شاهد گرسنگی در شهرها هستيم. ما شاهد آنيم که غذا در پيشخوان مغازه ها هست، ولی مردم قادر به خريد آن نيست.,

اين ديگر آن گرسنگی مزمن نيست که درعزلت روستاها بی صدا آدم می کشت، شبيه گرسنگی دهقانان هندی نيست که دسته دسته خودکشی ميکردند، بی اينکه شهرها خم به ابرو بياورند. اين گرسنگی انبوه، درست در جوار و خانه به خانه ی ثروت انبوه است، و به همين جهت شعله های خشم را فروزان ميکند و نظم را به هم ميريزد و تفنگ حاکم را به سوی خود جلب ميکند و ميتواند ثبات نظامی را به هم بريزد که تا همين ديروز به ما ميگفتند ,پايان تاريخ, است.

چگونه انتخاب بهينه، گزينه مرگبار از آب در آمد
گسترش گرسنگی تا به جايی که مقامات رسمی جهان به جای ,گلوباليسم, و ضرورت جهانی شدن نوليبرالی و برکات آن،از, شورش گلوبال, گرسنگان و تهديد های آن برای ,نظم, و , امنيت, و ضرورت سازمان دادن خيريه برای فقرای جهان صحبت کنند، آنهم در حاليکه توانايی انسان برای توليد ثروت بطور خارق العاده ای افزايش يافته است، قبل از هرچيز نشان دهنده عدم کفايت نظام حاکم بر جهان است.

اگرچه معمول شده، همه چيز بر سر ,نئوليبراليسم, سرشکن شود، اما مشکل از سياست های ويژه يک دوره که نئوليبراليسم نام گرفت، فراتر ميرود و عيب درونی خود نظام را به نمايش می گذارد. کافی است به دو عاملی که مکررا از آنها به عنوان عوامل پايدارتر افزايش بهای مواد غذايی نام برده ميشود توجه کنيم: يعنی افزايش مصرف مواد غذايی در غول های آسيايی بويژه هند و چين، و تغييرات جوی که بر تعداد و دامنه حوادث ناگوار طبيعی و سيل و توفان و خشکسالی افزوده است.

نئوليبرال ها افزايش مصرف در غول های آسيايی را تا مدت هايک , امتيازمثبت , برای کارنامه ی خود معرفی ميکردند. داستان اين بود که رشد اقتصادی در چارچوب سياست های نئوليبرالی باعث شده که اکنون هندی های گرسنه دست شان به دهان شان ميرسد و غذای بيشتر ميخواهند. اما نکته زشتی که در اين داستان زيبا از قلم افتاده است، اين است که اين نوع ,رشد, نه فقط به فکر مدرنيزه کردن انسانی ضروری ترين ابزار حيات اکثريت مردم نبود، بلکه حتی کشاورزی سنتی يک کشور يک ميلياردی را از بين برد و دهقانان را وادار کرد دوجين دو جين خودکشی کنند و در عوض خيابان ها و جاده های بی ريخت و توسعه نيافته کشور را پر از ماشين هايی کرد که گازهای سمی به آسمان و زمين اهدا ميکردند.

رشد اقتصادی بر اساس منطق بازار بر سر کشاورز هندی همان را آورد که استعمارجديد و قديم، مدت ها قبل از آغاز دوره نئوليبرالی در دهه 80، بر سر زمين های آفريقا و بخش های وسيعی از آمريکای لاتين آورده بود. در اين دومی شدت و نحوه بهره برداری از زمين بود که فاجعه زا بود هم برای کشاورزی محلی هم برای جو تمام کره زمين. نئوليبراليسم فقط اين پديده را با شتاب زايدالوصفی شدت و گسترش بخشيد.

,نقش انسان, در تغييرات جوی اکنون ديگر يک پديده مورد قبول اکثريت دانش مندان است. اما به جای اصطلاح ,نقش انسان, که در زبان رسمی به کار گرفته ميشود، بواقع بايد نقش سرمايه و سرمايه داران را گذاشت، که زبان رسمی از به کار بردن آن اجتناب ميکند. کافی است فقط به ياد داشته باشيم اقتصاددانان بازار در معتبرترين موسسات رسمی نشسته اند و ثانيه به ثانيه شاخص های ,مصرف, را زير نظر گرفته اند که اگر خدای نکرده پائين بيايد، منحنی ارزش سهام در بازار بورس فرو ميريزد. تغيير الگوی مصرف اگر به معنای آن باشد که تقاضای مصرف کاهش يابد ,کفر, محسوب ميشود. به عبارت ديگر,مصرف زايد, اگر عامل انهدام زمين است، اما مايه حيات سرمايه هم هست.

سرجان هلمزمسوول بخش کمک های انسانی سازمان ملل در مورد فجايع طبيعی ناشی از تغييرات جوی و نقش آن در کمبود محصولات غذايی در دوبی گفت تعداد اينگونه فجايع در دو دهه گذشته بطور متوسط از 200 مورد به 400 مورد در سال افزايش پيدا کرده است. در حقيقت چالش در برابر تحولات ناگوار در اوضاع جوی که سرجان هلمز آن را بزرگ ترين چالش پيش روی بشر در دهه های آينده خواند، با چالش در برابر کمبود و گرانی موادغذايی در هم تنيده شده است.

همين دو مورد به تنهايی نشان ميدهد ,انتخاب بهينه, بازار، برخلاف تبليغات اقتصاددانان بازاري، نه فقط در کوتاه مدت به بيکاری و کاهش دستمزدها و افزايش فقر منجر شده است، بلکه در دراز مدت هم اغلب به گزينه مرگباری برای اکثريت مردم ميشود.

همه ناخشنود نيستند
افزايش بهای مواد غذايی برای همه خبر بدی نيست. مدت ها بود که به موازات پيش بينی افزايش بهای نفت، سرمايه گذاری از اين بخش بطرف کالاهای مصرفی و از جمله مواد غذايی سوق داده شد. وقتی پرزيدنت بوش در مواجهه با شکست عراق و انتقادهای گسترده از ,جنگ برای نفت,، در اواخر سال 2006 ,قول داد, برای کاهش وابستگی اقتصاد آمريکا به نفت، انتقال توليد از سوخت فسيلی به سوخت بيو را پی گيری خواهد کرد، سرمايه گذاری در اين بخش بطور جهشی بالا رفت. در حاليکه انتقال خط توليد از سوخت فسيلی به سوخت بيو بطور بلافصل و بلاواسطه به معنای افزايش جهشی بهای اساسی ترين مواد غذايی بود. در فاصله يک سال کاشت دانه های غذايی به منظور توليد انرژی در ايالات متحده پنج برابر شد. حالا ديگر کشاورزي، فقط صنعت غذايی نبود، صنعت سوخت و انرژی هم بود. بهای مواد غذايی بدون اين سياست هم مثل بسياری از کالاهای ديگر به شدت به بهای نفت وابسته است. افزايش بهای نفت به افزايش هزينه ی توليد،کودشيميايي، نقل و انتقال و در نتيجه افزايش بهای محصول آماده برای عرضه می انجامد. باسياست جديد اين رابطه مستقيم تر هم شد.

بعد از بحران اقتصادی ناشی از فساد سرمايه های مالی در آمريکا و اروپا و بحران در بازار مسکن، سرمايه ها که سالها بازار مسکن را مطمئن ترين محل سرمايه گذاری به شمار می آوردند، با شتاب بيش از پيش به بخش خرده فروشی و از جمله مواد غذايی روی آوردند. هرچه باشد حتی کارتون خواب هم بايد نان بخورد. در هر حال لااقل در کوتاه مدت، افزايش بهای مواد غذايی اگر قاتل جان ميليون ها نفر باشد، ,قاتق نان, مشتی سرمايه دار است.

اما افزايش سرمايه گذاری در بخش کشاورزی به رقابت و کاهش بهای کالای کشاورزی نيانجاميد. اکنون ذخاير غذايی جهان به کمترين سطح خود در 30 سال اخير رسيده است. کشاورزی به شدت به طبيعت وابسته است و طبيعت نياز به مراقبت دارد. طبيعت به خودی خود ميتواند خيلی بدخلق باشد. به ياد داشته باشيم انسان برای اينکه دوام نوع خود را امکان پذير کند و به اينجا برسد که رسيده است، برخلاف تصور ساده دلانه برخي، چه بسيار مواقع طبيعت را چالشگر اصلی در مقابل خود ديده و مجبور شده با آن سخت دست و پنجه نرم کند. باوجود اين اجداد ما تقريبا در همه جای جهان طبيعت را می پرستيدند، با تنفس طبيعت، نفس تازه کرده و بهارش را جشن ميگرفتند، و در زمستان برای دور کردن ارواح خبيثه به انواع مراسم متوسل ميشدند. اما درهمه حال مراقب طبيعت و بويژه زمين بودند. حالا سرمايه دار و طمع اش، دارد طبيعت را بر سر انسان خراب ميکند.

کشاورزی نسبت به تغييرات جوی به سرعت واکنش ميدهد، و نيز به بهای نفت، و ذخاير نفت نامحدود نيست، و سرمايه دار بعد از مصرف زياده از حد و به پايان رساندن ذخاير آن ميگويد باکی نيست، حالا برای توليد سوخت به جای فسيل خود گياه تازه را می سوزانيم و توی باک اتوموبيل و هواپيما و جنگنده هاو بمب افکن ها می ريزيم.

و ناگهان مسير همه بی باکی های سرمايه در يک نقطه همديگر را قطع کرده اند: مصائب طبيعي، افزايش مصرف در هندو چين، افزايش بهای نفت که جنگ در عراق و افغانستان آن را تشديد کرده، بحران اقتصادی آمريکا و کاهش ارزش دلار، تحول در خط توليد سوخت از منابع فسيلی به منابع کشاورزي، فساد دربازار مالی و در نتيجه بحران مسکن، شوک عظيم و بلافصل ناشی از اين عوامل بر قيمت ها به صورت تورم عمومی در جهان و سقوط عمومی دستمزدها، و در کنار آنها عواقب سياست های دهه ها و حتی سده های گذشته سرمايه بر کشاورزی و اقتصاد کشورهای جنوب... می بينيم همه اين ها به صورت يک زنجيره علت و معلولی سراز نظامی در می آورند که گرسنگان خود را نمی تواند سير کند، اما ارقام مربوط به ,توسعه, و , رشد, ی که ارائه می دهد اعجاب آوراست. نظامی که در معامله به نحو شگفت انگيزی جادو ميکند و ميتواند حتی جنگ، شورش، قحطي، سيل و زلزله... و هم اکنون بيش از همه گرسنگی را به ,سکه, تبديل کند و به حساب بانکی سرمايه دار بريزد.

هم از توبره هم از آخور
در حقيقت فقط سه چهار سال پيش نه گراني، بلکه ارزانی مواد غذايی و محصولات کشاورزی بود که مساله ايجاد کرده بود، هرچند اين مساله خاطر مقامات بانک و صندوق را به هيچوجه آزرده نميکرد. در مورد بعضی از محصولات هنوز هم وضع به همين منوال است.

در سال 2002 اکسفام در گزارشی اعلام کرد سياست اتحاديه اروپا در حمايت مصنوعی از کشاورزی و دامداری خود و يارانه های سنگين به بزرگ زمينداران و صاحبان سرمايه های فعال در بخش کشاورزي، وسيله معاش در کشورهای در حال توسعه را نابود ميکند. در گزارش اکسفام آمده بود اتحاديه اروپا با تشويق اضافه توليد و دامپينگ قيمت ها در بازار صادرات، بهای کالاهای اساسی مثل شکر، لبنيات، غلات را پائين به شدت پائين آورده و کشاورزی کشورهای درحال توسعه را به ورشکستگی کشانده است.

فشار نظام جهانی بر کشاورزی کشورهای فقير، فشار برای ,مقررات زدايی از بازار, را بالا برد. اما طرفه اينکه اين بار فشار نه از طرف مدافعان ,درهای باز,و ,اقتصاد آزاد,، بلکه از جهت معکوس وارد ميشد. کشورهای فقير خواهان حذف يا کاهش يارانه ای بودند که در آمريکا و اروپا به بخش کشاورزی پرداخت ميشد. ولی مقامات ,جامعه جهانی, که دو دهه است با تبليغات خود در مورد ضرورت درهای باز در بازار,گلوبال, گوش جهانيان را کر کرده اند، هردو گوش خود را گرفتند. مرگ خوب است برای همسايه. اين فقرا هستند که بايد بدون هرنوع محاسبه ای درهای بازار خودرا باز کنند، يارانه ها را حذف کرده، تعرفه ها و مقررات برای حمايت از اقتصاد خود را دور بريزند. ثروتمندان باتمام زور از اقتصاد خود حمايت ميکردند. آنها هم از توبره ميخورند هم از آخور. سياست باز يا بسته، ليبراليسم يا پروتکسيونيسم، ناسيوناليسم يا انترناسيوناليسم، منافع ملی يا بی معنايی منافع ملی در بازار گلوبال، تا آنجا و تاآنوقت خوب است که منافع سرمايه های کلان را تامين کند. اروپا و آمريکا دورهای مذاکره در سازمان تجارت جهانی را متوقف کردند، ولی حاضر نشدند به فشارها تن دردهند.
نبايد تصور کرد اين ,يارانه ها, تماما برای کمک به زارعين کم در آمد در اروپا و آمريکا اختصاص داده ميشد. جيمی کارتر در ماه دسامبر سال گذشته اطلاعات جالبی در اين مورد ارائه داد. او نوشت بين سال های 1995 تا 2005 در آمريکا 10 درصد از بزرگ ترين سرمايه داران 80 درصد يارانه های پنبه را دريافت کردند، در حاليکه يک درصد زارعين بيش از 25 درصد يارانه ها را گرفتند، نيمی از زارعين يعنی فقيرترين ها اصلا يارانه ای دريافت نکردند. به نوشته او فقط در فاصله سال های1999 و 2005 توليد کننده های پنبه در آمريکا 18 ميليارد دلار يارانه دريافت کردند. در حاليکه ارزش بازار پنبه در جهان 23 ميليون دلار بود. يعنی يارانه به کشاورزان آمريکا 86 درصد کليه ارزش بازار پنبه در جهان بود!

اين ديگر اصلا معامله و بازار نبود. کلاهبرداری بود. آنها قيمت ها را به زور پائين کشيدند تا کشورهای توليد کننده ديگر را ورشکست کنند. اين در حالی بود که صادرات بسياری از کشورهای فقير عمدتا از محصولات کشاورزی تشکيل ميشد. مثلا 75 درصد صادرات بورکينو فاسو در سال 2002 منحصرا پنبه بود. کارتر نوشت بهای پنبه آمريکا که به بازار جهانی صادر ميشد 61 درصد پائين تر از هزينه توليد آن بود. اگر مبلغين نوليبرال همه شعارهای شان را در مورد خودشان هم به اجرا در می آوردند، اين کلان سرمايه داران شمال بودند که بايد بها ميدادند، زيرا به گفته کارتر بهای توليد يک پوند پنبه در آمريکا 83 سنت و در آفريقای غربی 21 سنت بود.

در همان سال اکسفام تخمين زد کشورهای فقير افريقای جنوب صحرا 302 ميليون دلار از دست دادند. به گزارش اکسفام بيشترين ضرر متوجه 8 کشور بود: بنين، بورکينوفاسو، مالي، کامرون، سواحل ايوري، جمهوری آفريقای مرکزي، چادو توگو. به نام ها توجه کنيد اين ها همان کشورهايی هستند که ,جامعه جهانی, اکنون نام شان را در ,ليست خطر, گذاشته است. برای جامعه جهانی ,شورش عليه گرسنگی, خطر است، نه ,گرسنگی,.

همين يارانه ها بود که کشت برنج را در هائيتی نابود کرد، کشوری که ميتوانست برنج خود را تامين کند اکنون 84 درصد مصرف خود را از خارج تامين ميکند.

به نوشته بن ترال روزنامه نگار و نويسنده آمريکايي، کاهش سرمايه گذاری در بخش کشاورزی هائيتی از دهه 80 شروع شد، وقتی که يکی از هارترين سياست های نئوليبرالی در دوره ريگان به اين کشور تامين شد. اين سياست صنايع صادراتی شکر و پنبه هائيتی را نابود کرد و کشور را به بحران کشيد. در دوره کلينتون و دهه 90، ايالات متحده شرط کمک به کشور از پای در آمده را باز هم بازکردن بيشتر درها و حذف تعرفه ها قرار داد و بحران را عميق تر کرد و اين دور باطل همينطور ادامه يافت:درهای بازتر، بحران عميق تر، نياز به کمک بيشتر، و فشار برای درهای باز بيشتر.. تا کشور از يک طرف از همه منابع اقتصادی تهی شد و از طرف ديگر فشار با بار سنگينی از وام بر دوش مردم به اطاعت بيشتر از کارگزاران ,جامعه جهانی, به جای سياستمدار منتخب فراخوانده شد.

در حقيقت گناه ژان برتراند آريستيد رئيس جمهور آزادانه انتخاب شده ی مردم اين بود که تلاش کرد اين حلقه معيوب را بشکند و درنخستين گام فشار از دوش مردم را با سرپيچی از نسخه ,جامعه جهانی, و افزايش دستمزد کارگران، کاهش دهد.

او و مردم کم در آمد هائيتی جزای اين سرپيچی را با اقدام مستقيم ,جامعه جهانی, به آدم ربايی و تبعيد اجباری آريستيد پرداختند. شورش زحمتکشان در دفاع از آريستيد به شدت سرکوب شد، آنهم نه فقط بوسيله کارگزاران بومی ,جامعه, جهانی بلکه مستقيما توسط گروه به اصطلاح صلح سازمان ملل تحت نظارت کانادا [MINUSTAH]. به نوشته بن ترال در يورش 6 هفته ای سال گذشته سازمان ملل، 1000 سرباز ابرقدرت تازه نفس يعنی چين شرکت داشتند و رئيس آنها سخنرانی کرد که ,ما تکنولوژی و قدرت آتش لازم برای کنترل هر وضعيتی را در اختيار داريم.,

سربازان اژدهای زرد هنگام ورود به کلوب امپرياليستی بايد ثابت کنند از سربازان ناتو در افغانستان و ملوانان آمريکايی و ماموران بلک واتر درعراق کم نمی آورند. مگر چينی ها در بهره کشی از کارگران و اجرای برنامه های نئوليبرالی در بخش هايی از اقتصاد،از همقطاران غربی خود کم آورده اند.

ظرفيت ,جامعه جهانی, برای مقابله با بحران
اماهشدارهای مکرر مقامات بانک جهانی و صندوق بين المللی و سازمان ملل و دولت ها در مورد خطر شورش گرسنگی برای ,ثبات, و ,امنيت, و ,دمکراسی, در نظام جهانی يک سوال ديگر را هم پيش می آورد: مگر اين نظام قبل از پيدا شدن سروکله ی شورش های گرسنگان ,ثبات, و ,امنيت, داشت؟ مگر نه اينکه قدرت های بزرگ مدت هاست ميگويند ,ثبات, و , امنيت, در اين نظام به دلايل ديگر، از جمله وجود ,محورشر, به هم ريخته است؟ بعلاوه شورش های توده ای وقتی سازمان يافته نباشند، اغلب دولت ها آمادگی کامل دارند با مشت محکم به مقابله با اين به اصطلاح , شورش های کور, شتافته و آنها را سرکوب کنند. و مگر دولت هايی که به روی گرسنگان آتش گشودند دمکرات بودند، که اکنون بترسيم شورش ها ممکن است دمکراسی را در اين کشورها به خطر بيندازند؟

يا شايد گرسنگی توده ای و سرکشی عليه آن، بطور بالقوه اين ظرفيت را داشته باشد که به مردم نشان دهد هزينه ی اين نوع ,توسعه اقتصادی, که مورد حمايت ,جامعه جهانی, است، و هزينه جنگ های عراق و افغانستان و همه جنگ های ديگرو اين همه تسليحات، وهزينه کاهش سريع ارزش دلار، و هزينه فساد شبکه مالی که سود اصلی خصوصی کردن ها و مقررات زدايی ها به جيب آنها رفت، و هزينه حفظ دستگاه های قدرت از هرنوع، و هزينه حفظ ديکتاتوری ها از هرنوع، درست از نانی برداشته ميشود که بايد شکم مردم را سير کند. چنين دانشی که از تجربه بلاواسطه به دست می آيد، ميتواند سيطره ايدئولوژيک نظام را به خطر بيندازد و وسيله بينايی برای ,شورش های کور, فراهم آورد. البته هنوز با چنين شرايطی فاصله داريم. ولی اگر در راس نظام نشسته باشيد ميدانيد بايد به هر وسيله از آن پيش گيری کرد.

اما ظرفيت نظام حاکم برای پيشگيری چيست؟ آيا قرار است ليبراليسم اقتصادی و سياست های ,توسعه, غيرانسانی منطبق با آن دگرگون شود، يا به اشتباه بودن طرح نئوليبرالی اعتراف شود، يا به سيطره بنگاه های مالی و تسليحاتی خاتمه داده شود، يا با تغيير الگوی مصرف و به اين عطش بی پايان برای دست يابی به سوخت فسيلی و غيرفسيلی خاتمه داده شود، يا جنگ ها متوقف شود... نه، تنها ,راه حلی, که تاکنون شنيده ايم عبارت است از افزايش ,خيريه, در شکل های مختلف.

اين نظام ظرفيت تحميل گرسنگی را به حد اعلا دارد، اما ظرفيتی برای مقابله با آن ندارد.اين از خصوصيات نظام سرمايه داری است که بهای خطاها و ضعف های خود را با جان و حيات مردم بپردازد تا دور جديدی از شکوفايی را آغاز کند. حالا گاردين از قول يک کارشناس معتبر نوشته است بحران غذا 20 سال با ما خواهد بود.
در اين ميان وای بر مزد بگيران و بی چيزان ايران که علاوه بر فشار بحران عمومی در جهان، مصايب ناشی از يک دولت ذاتا بی کفايت و مخرب، و عواقب يک تحريم را هم بايد بر دوش بکشند.

واين هم آن چهره ديگر ,جامعه جهانی,
سازمان ملل خلع سلاح شده است. قدرت های بزرگ همه ابزار و کارکردهايی را که هنگام تاسيس اين سازمان به اميد تامين حقوق مردم جهان برای آن در نظر گرفته شده يا به قدرت های بزرگ تحميل شده بود، از آن گرفته يا تحت کنترل خود در آورده اند. از سازمان ملل معدودی نهادهای کمکی مانده است که آنهم زير فشار قرار دارد.

و سازمان ملل در چارچوب اين محدوده ی تحت فشار سالی چند سفير نيکی از ميان مشاهير و ستارگان انتخاب ميکند تابرای تشويق و جلب کمک به اطراف و اکناف جهان بفرستد. گويا سازمان های مستقل غيردولتی و افراد خيرانديش نيز فهميده اند که مردم راهی به، و جايی در، نهادهای بين المللی ندارند و در راه اجرای اهداف خود گاه به گاه دست به دامان اين سفيران ميشوند. خود اين سفيران اغلب ميگويند اين ماموريت ها افتخاری برای آنهاست. البته آنها هرکاری از دست شان بر می آيد ميکنند. اما اين باری است خيلی بزرگ تر از شانه های اغلب ظريف و زيبای آنها.


تصاوير:
*تصوير صفحه اول آنجليناجولی سفير سازمان ملل در جريان سفر به عراق.

*شرح تصويردرون صفحه به نقل از يک وبسايت:
عکس بالا:سال 2006 وای کليف ژان خواننده هيپ هاپ که خود متولد هائيتی است خانم آنجلينا جولی سفير نيکی سازمان ملل و همسرش براد پيت را برای يک برنامه خيريه به هائيتی محنت زده دعوت کرد،کشوری که در همين چند سال اخير انواع بلاها در سکوت سنگين رسانه های انحصاری بين المللی برآن تحميل شده است.عکس ها يادگار اين سفر است.
عکس های پائين: بعد از حمله بيش از 350 سرباز سازمان ملل به زاغه نشين سوليل اندکی بعد از ربودن آريستيد و جايگزينی يک دولت کودتايی برداشته شده است. هدف يورش قتل امانوئل ويلمر رهبر 31 ساله يک گروه مدافع آريستيد بود که در رسانه ها به عنوان ,اوباش, معرفی ميشد. در اين حمله 26 نفر قتل عام شدند. بنا بر گزارش شاهدان همه مقتولين بدون سلاح بودند. صحنه های حمله توسط گزارشگر يک سازمان غيردولتی فيلمبرداری و مستند شده است. فردی روملوس يکی از ساکنان زاغه در حال گريه ماجرای قتل عام را شرح ميدهد. عکس ها اجساد همسر 22 روملوس، سونيا، و دو فرزند يک و 4 ساله اش را نشان ميدهد که در خون خود در غلطيده اند. ظاهرا مادر فرزند کوچک را در بغل گرفته بود، به همين جهت هردو با يک گلوله کشته شده اند. عکس ديگر تصوير لئونس چری است که چانه اش با گلوله سربازان سازمان ملل از جا کنده شده است.
برای ديدن عکس های بيشتر به لينک وبسايت مزبور مراجعه کنيد. همانجا مقاله نوامی کلاين در مورد اين قتل عام ها و مقاله پيتر هالوارد در گاردين در مورد علت تصميم همکاری فرانسه و آمريکا در کودتا عليه رهبر پيشرو و دمکراتی مثل آريستيد را بخوانيد. لينک وبسايت:http://www.thewe.cc/weplanet/news/americas/haiti/haiti_un_massacres_continue.htm#this_is_real

منابع ديگر:
*گزارش اکسفام در مورد يارانه های کشورهای شمال
http://www.globalpolicy.org/socecon/trade/subsidies/2002/10stopdumping.pdf
*مقاله جيمی کارتر در مورد يارانه ها
http://www.globalpolicy.org/socecon/trade/subsidies/2007/1212harvest.htm
*مقاله بن ترال در مورد شورش گرسنگی اخير در هائيتی
http://www.counterpunch.org/terrall04172008.html
*مقاله گاردين در مورد شورش گرسنگی
http://www.guardian.co.uk/environment/2008/apr/09/food.unitednations

برچسب‌ها:


گر,موفقيت, اين است...

اکونوميست: تنها کسی که توانست دراين تهاجم بر اقتدار خود بيفزايد مقتدا صدر بود

http://www.roshangari.net/

* نجات از اين رسوايی به ياری مذاکرات بين مقتدا صدر و مشاوران مالکی با وساطت قاسم سليماني، سردار سپاه که خزانه داری آمريکا او را در ليست تروريست های خود گذاشته است،ميسر شد.
*با موضع گيری اخير بوش، ديگر برای مخالفت با جنگ لازم نيست به دروغ های او اشاره کنيم، کافی است حرف های او را باور کنيم.
*صدر سيتی آنطور که رسانه ها جلوه ميدهند، يک ,شهرک حاشيه ای, نيست، اگر شهری جداگانه محسوب ميشد، بعد از بغداد بزرگترين شهر عراق بود.


روشنگری. ژنرال ديويد پتريوس فرمانده نيروهای نظامی آمريکا در عراق، و رايان کروکر سفير آمريکا در عراق، روز سه شنبه 8 آوريل در مقابل کميته امور خارجی سنای آمريکا حاضر شدند تا آخرين گزارش اوضاع عراق را ارائه کنند. خطوط رسمی گزارش عمدتا برای رسانه ای شدن تنظيم شده بود. اماگزارش واقعی اوضاع، برای ناظران و البته برای سناتورها بويژه سه سناتوری که نامزد های اصلی انتخابات رياست جمهوری هستند، در فاصله سفيد بين خطوط ارائه شده بود. پيام کاملا روشن و درست عکس آن چيزی بود که خطوط رسانه ای گزارش به نمايش ميگذاشتند:اوضاع بطور اسفناکی نااميد کننده است، عقب نشينی را بايد متوقف کرد.

سوالات سناتورها که بخش عمده ای از آن ها روی حمله اخير به بصره و در گيری با نيروهای مقتدا صدر متمرکز بود بيش از خود گزارش اين واقعيت را نشان ميداد. حمله مزبور در حقيقت آزمايش نهايی نظاميان عراقی تعليم ديده توسط ارتش آمريکا قبل از اعلام گزارش بود. تام انگلهارت که مقالات او از جمله بهترين گزارشات و تحليل ها در رابطه با عراق از زمان حمله 2003 تاکنون است، در آستانه جلسه اخير سنای آمريکا مقاله ای نوشت که در مورد وضعيت نظاميان عراقی وابسته به آمريکا اطلاعات تکان دهنده ای دارد. اين اطلاعات عمدتا با استفاده از گزارشات مندرج در رسانه های رسمی غربی جمع شده و زمينه ای برای ارزيابی وضعيت ,ارتش عراق , به دست ميدهد. چکيده ای از مقاله را که يک هفته قبل از اجلاس نوشته شده بود،در زير ميخوانيد. در ادامه پاره ای از اطلاعات موجود در آخرين مقاله پاتريک کابرن گزارشگر روزنامه ايندينپندنت در مورد علل صعود مقتدا صدر آمده است.

خطاب به ژنرال Betray Us*: اعتراف کنيد، اوضاع عراق وخيم تر شده و طرح افزايش نيروها شکست خورده است

آنها آمدند، ديدند، و در رفتند.
اين خلاصه ی داستان ,عمليات تهاجمی, اخير در بصره - و ,بغداد,- است. عمليات فقط چند روز طول کشيد، ولی حالا عناوين مقالات خارجی مربوط به آن، قصه تلخی را بازگو ميکنند. در درون اين مقالات به اطلاعات باز هم بدتری دست پيدا ميکنيم. استيون فارل و جيمز کلنز در نيويورک تايمز تخمين زدند حداقل 1000 سرباز و پليس عراقي، يعنی بيش از 4 درصد نيروهای اعزامی به بصره، از جمله ده ها افسر و حداقل دو فرمانده ارشد در جريان جنگ ,پست های خود را رها کردند.,

در مقالات ديگر اعداد وحشتناک ترند. از جمله ارنستو لندو و همکارش در واشينگتن پست ارزيابی کردند 30 درصد نيروهای حکومت قبل از اعلام آتش بس ترک خدمت کرده بودند.ارزيابی تينا سامن از لس آنجلس اين بود که 50 درصد نيروهای پليس در بحبوحه درگيری گسترده در زاغه نشين ,صدر سيتی,، پايگاه ميليشيای ارتش مهدي، از خدمت در رفتند.
به عبارت ديگر بعد از سال ها تعليم فشرده توسط مشاوران آمريکايی و يک سرمايه گذاری 22 ميليارد دلاري، سخنگوی نظاميان آمريکا حالا يک بار ديگر تلاش ميکند تا آنجا که در توان دارد ظاهری مناسب برای اين رسوايی فاجعه بار استراتژيک دست و پا کند، رسوايی که نجات از آن به ياری مذاکرات بين مقتدا صدر و مشاوران مالکی با وساطت سردار سليماني، کسی که خزانه داری آمريکا او را در ليست تروريست های خود گذاشته است، ميسر شد.

طنز را ببينيد. اين است توجيه مساله از نظر فرمانده زمين گير شده ی آمريکايی:, تا آنجا که ما ميدانيم، بخش عمده ی اين [ترک خدمت کنندگان]از سربازان تازه نفسی بودند که تازه تعليمات پايه ای را تمام کرده بودند و احتمالا اعزام آنها به ميدان جنگ زود بود.,

اين هفته که ژنرال پتريئوس از ,منطقه سبز, ی که از هميشه سرخ تر، و خطرناک تر شده است به آمريکا آمده اند، چند واقعيت مهم را بايد در خاطر داشت:

1) اوضاع عراق از هميشه وخيم تراست. هرکس عکس آن را بگويد باورنکنيد. عراقی که ژنرال ادعا خواهد کرد در اثراعزام نيروهای اضافی ,خشونت در آن کمتر شده است,، مجموعه ای است از: دولت شهرهای آماده ی انفجار، ميليشياهای در حال تکثير که تا دندان مسلح شده اند، محدوده های در حال رقابت که تا دندان مسلح شده اند، و فرقه های مذهبی در حال رقابت که تا دندان مسلح شده اند. بدتر از همه اين است که آمريکا تحت مديريت پتريئوس و رايان کروکر بزرگ ترين عامل اين تکثير بوده است. با پول و سلاح ايالات متحده، نزديک 100000 سنی به صورت ميليشيايی سازمان يافته است که به تاييد گزارشات، قصد دارد يک روز ,ايرانی ها,[يعنی حکومت مالکی] را نابود کند. آمريکا همچنين حامی ميليشيای شيعه [يعنی همان به اصطلاح ارتش عراق] است. آمريکا در بصره در جنگ داخلی بين شيعه ها به نفع يک طرف وارد شد. همانطور که نير روزن Nir Rosenدر مقاله درخشان خود در نيشن خاطر نشان ميکند، بغداد اکنون چيزی بيش از مجموعه ای از ,فئودال نشين ها تحت اداره جنگ سالاران و نيروهای ميليشيا نيست,، مدلی که بقيه کشور از آن تقليد ميکند. روزن اضافه ميکند:, دولت بوش و ارتش ايالات متحده ديگر از عراق به مثابه يک پروژه عظيم ملت سازی ياد نمی کنند، و رسانه های آمريکا فرمانبرانه همين کار را ميکنند.,

در اين ضمن در شمال عراق که کمتر زير توجه قرار داده ميشود، يک جنگ داخلی عرب/ کرد برای تسلط برشهر نفتی کرکوک، و احتمالا موصل، در حال جوشش است. گزارش پپه اسکولار در آسيا تايمز در اين رابطه قابل توجه است. اين يک کابوس است.

2)دولتمردان بوش فاقد قدرت يادگيری هستند. آنها نمی توانند واقعيت های عراق (و منطقه)را در يابند و مثل ژنرال های جنگ اول فقط سربازان شان را به ميزانی فزون از ظرفيت تحمل آنها با تغييرات جزيی در تاکتيک، مکرر و مکرر به آنجا می فرستند. در اين مورد تونی کارون در مقاله اش در تايم دات کام مقاله درخشانی دارد و مينويسد تهاجم شکست خورده مالکی ,تقريبا کاملا همان مدل جنگ های بوش و موتلفانش در حمله به گروه های وابسته از آغاز ,جنگ با ترور, را به نمايش ميگذارد.,

3)ادعای ,موفقيت, طرح افزايش نيرو(surge) از آغاز يک تاکتيک مدل پونزی (Ponzi scheme) برای رسيدن به اهداف کوتاه مدت، به بهای گران در آينده بوده است. دولت بوش با خريدن زمان برای جنگ خود در داخل آمريکا، بدهی به بار می آورد که در آينده بايد با فاجعه و خشونت باز پرداخت شود. حالا به اين اميد است که قبل از فرارسيدن زمان پرداخت کامل آن،از دفتر رياست جمهوری در رفته باشد.

4) حالا يک طرح ديگر افزايش نيرو (surge) بطور مخفيانه در دست اجراست که در گزارش پتريوس و کراکر در اين هفته از آن صحبتی به ميان نخواهد آمد. در سال گذشته نيروی هوايی تقويتی به منطقه فرستاده شد و اکنون بطور فزاينده به کار گرفته ميشود. زمان بازپرداخت سنگين اين طرح نيز در آينده خواهد رسيد.

5) يک عقب نشينی سريع ولی معقول از عراق تنها راه خروج از اين باطلاق است (و با توجه به تاخير تاکنوني، اين عقب نشينی خيلی خوش منظر نخواهد بود.) عليرغم اين، حتی يک طرح پيشنهادی هم در اين رابطه روی ميز قرار داده نشده است. در واقع چنانکه در گزارش وارن استوربل و نانسی يوسف آمده است، رسوايی فاجعه بار يورش به بصره , بحث عقب نشينی نيروهای آمريکايی در آينده نزديک را در پنتاگون متوقف کرده است.,

از آوريل 2003 دولت بوش با هرگام کج در عراق به سوی يک گام کج تر رفته است. متاسفانه در بحث نمايشی که بهاصطلاح ,بهترين و درخشان ترين , آدم های واشينگتن هفته آينده به راه خواهند انداخت، و با کلمات رمز و مشتی تخيلات بی پايه به عنوان چاشنی ادا ميشود، اين واقعيت مطرح نخواهد شد.

من برای مادون طبقه تره هم خرد نمی کنم
هفته نامه اکونوميست در گزارش خود از تهاجم به بصره، نوشت تنها کسی که توانست دراين حمله بر اقتدار خود بيفزايد مقتدا صدر بود. جرج بوش با اتکاء به گزارش تزيين شده ی پتريوس و کروکر، طرح افزايش نيروها را ,موفق, خواند و گفت توقف عقب نشينی به خاطر اين است که آمريکا,ابتکار عمل, را در دست دارد و بايد ضربه نهايی را به ,القاعده, وارد کند. اين در حالی است که ارزيابی ها از همه سو حاکی از برآمد نيروی های بنيادگرای صدر به عنوان مقتدرترين نيروی ضد اشغال است. اگر ,موفقيت, ادعايی بوش در عراق اين است، ترديدی نيست که بوش بهترين دليل برای مخالفت را به نيروهای ضد جنگ و حمله به کشورها داده است. به عبارت ديگر با اين موضع گيری بوش، برای مخالفت با جنگ لازم نيست به دروغ های او متوسل شويم، کافی است حرف های او را باور کنيم.

برای درک اوضاع وخيمی که تام انگلبرت تشريح کرده است، مطالعه مقاله پاتريک کابرن در مورد علت برآمد مقتدا صدر بسيار کمک کننده است. کابرن در آغاز اين مقاله نوشته است پل برمر حاکم آمريکايی عراق از ابتدا به شدت با مقتدا صدر دشمنی می ورزيد و او را بطور بالقوه عاملی برای از هم پاشيدن اوضاع عراق ميدانست. اما توضيحات بعدی کابرن بوضوح نشان ميدهد صعود صدر به موقعيت کنونی محصول از هم پاشيدگی عراق در اثر جنگی است که منطق آن از لگدمال کردن حقوق ملت ها و بهره کشيدن از اقشار فقير و زحمتکش آنها اخذ شده بود.

برمر با ماموريت بازسازی عراق براساس مدل ايده آل نوليبرالی بدون وجود هرنوع مانع محلی به اين کشور اعزام شده بود. ,هرنوع مانع محلی, يعنی حتی يک متحد مشتاق همکاری مثل صدام را جنگ از ميان بر ميداشت، زيرا اين نوع متحد هم ادعايی بر حاکميت ملی داشت و مزاحم محسوب ميشد. برمربه نوشته کابرن مقتدا صدر را به اين دليل تحقير ميکرد که او را آدمی ميديد که ,عوام بی سر و پا, را تحريک ميکرد. او در مقابل توضيح مقامات عراقی که به او می گفتند صدر ,ميليون ها شيعه فقير را نمايندگی ميکند, با عصبانيت پاسخ ميداد:, من تره هم برای اقشار مادون طبقه و اينکه صدری ها چه کسانی را نمايندگی ميکنند خرد نمی کنم,. کابرن می نويسد اين در شرايطی بود که 70 درصد جمعيت طبق آمار وزارت کار عراق بی کار بودند. ,صدر سيتی, که يک پايگاه عمده توده ای مقتدا صدر است، 2.5 ميليون جمعيت را در خود جا داده است که در يک مساحت 20 کيلومتر مربعی در خانه هايی فشرده به هم زندگی می کنند. کابرن می نويسد صدر سيتی که رسانه ها بطور روتين آنرا شهرکی ,در حاشيه بغداد, ميخوانند، در واقع خيلی بزرگ تر از اين عنوان است و اگر يک شهر جداگانه بود، دومين شهر کشور بعد از بغداد، بزرگ تر از بصره و موصول، به شمار می آمد. او اضافه ميکند واقعيت صدر سيتی را هم صدام و هم حکومت موقت آمريکا تحت رياست برمر مخفی ميکردند، زيرا از اعتراف به وجود چنين ناحيه ای که مردم ساکن آن آشکارا يا نهانی با قدرت حاکم خصومت ميورزند واهمه داشتند. کابرن مينويسد اکثريت جمعيت اين ناحيه که تقريبا تماما شيعه است سال های 50 به اين منطقه پناه آوردند. آنها از آزار فئودال های زمين دار در استان عماره در جنوب کشور می گريختند.

کابرن در اين مقاله نوشته است تکيه اساسی برمر بر شورای عالی انقلاب اسلامی SCIRI و حزب الدعوه بود که با عضويت در شورای حکومت عراق Iraqi Governing Council در دستگاه قدرت برنشانده توسط آمريکا سهيم شده بودند و به همين جهت در نظر مردم به عنوان عوامل دست نشانده اشغال محسوب ميشدند. برمر به اين احزاب شيعه برای سرکوب شورش سنی ها نياز داشت. آيت الله سيستانی نيز از سياست فاصله ميگرفت و در مخالفت با اشغال فعال نبود. به اين ترتيب بعد از قتل حکيم و خويی دو آخوند برجسته شيعه که اولی را به نيروی صدر ارتباط داده اند، در آريستوکراسی دستگاه روحانيت شيعه، تنها مقتدا صدر مانده بود که هم بر وسيع ترين قشر آسيب ديده تکيه کرده و خدماتی را که حکومت موقت آمريکا از مردم دريغ ميکرد به آنها ارائه ميداد، هم بطور فعال با اشغال مخالفت ميکرد. همه اينها در حالی بود که همه نيروهای شيعه با سوء ظن به آمريکا نگاه می کردند و ميدانستند در صورت موفقيت به سوی آن ها نشانه گيری خواهد کرد، بنابراين عليرغم اختلافات در مواقع حساس به توافق با هم دست ميزدند. اين شامل سيستانی هم بود که تمايلش به فاصله گرفتن از سياست و عدم تمايل به تشکيل دولتی مشابه رژيم اسلامی به قصد جدايی دين از دولت نبود، بلکه با نگاهی به فساد ايجاد شده در جمهوری اسلامی سعی ميگرد قدرت مرجعيت شيعه را در عراق حفظ کرده و بر مبنای نفوذ آن قوانين شريعت را به دولت بياورد.

به اين ترتيب سياست آمريکا و ائتلاف آن با سيستانی و شورای عالی انقلاب اسلامی عراق و حزب الدعوه به منظور جنگ با مقاومت ضداشغالگرانه سنی ها، مذهب را در بالا به قدرت نشاند و در پائين انبوه نيروهای مقتدا صدر با اعمال خشونتی لجام گسيخته سياست مذهبی کردن جامعه را پيش ميبردند.

مقاله کابرن نشان ميدهد در سال 2004 ديگر مقتدا صدر به نيروی عمده ای تبديل شده بود. اين زمانی بود که آمريکا دچار توهم بود و تصور ميکرد مردم کشورها نيز مثل بوروکرات های نشسته در قدرت در سالن های بين المللی به راحتی با اشغال کنار می آيند و می توان تعدادی سرباز را همراه با شماری مقاطعه کار که به قصد پول اندوزی خطر ميکنند،و تعدادی سرباز تازه وارد گود شده ی اوکراينی و لهستانی برداشت و به آن سوی اقيانوس ها رفت و به مردم يک کشورامر کرد از اين ببعد از اين ها فرمان ببريد. به اين قطعه از نوشته کابرن توجه کنيد:

,من آن موقع در کوت در کناره دجله بودم.اوکراينی ها تنها نمايندگان نيروهای ائتلاف بودند که مسلح بودند. مردم نسبت به دخالت آنها به چشم حقارت نگاه ميکردند. دوستی به من گفت:, آنها از ما فقيرترند. شما ميتوانيد چند پاکت سيگار به آنها رشوه بدهيد و از ايستگاه های بازرسی بگذريد.,

و اين در شرايطی بود که صدر، آن ,گدا گرسنه های مادون طبقه, را که همه رها کرده بودند، زيربال خود گرفته بود. کابرن مينويسد يک کارگر 23 ساله از صدر سيتی که برای جنگ به نجف آمده بود، به او ميگويد:,مردم هرچه دارند می فروشند تا اسلحه بخرند و همره با ارتش مهدی بجنگند., و اين بعد از 12 سال تحريم وجنگ بود که آنچه مردم داشتند را برای آنها به گنجينه ای عزيز تبديل کرده بود.

آمريکا بعد از آن از مقاومت عراق آموخت و تلاش کرد با به اصطلاح ,محلی کردن, جنگ و تعليم ,نيروهای امنيتی عراق, بين سربازان خود و مقاومت محلی يک فاصله حفاظتی ايجاد کند و ,ارتش عراقی, را تحت پوشش حملات هوايی آمريکايي، به جنگ با ,مقاومت عراقی, وادارد. ائتلاف با ,جنگجويان, سنی و ايجاد ميليشيايی متشکل از شورشيان سابق نيز مکمل همين تاکتيک بود.

شکست نيروهای مالکی در تهاجم اخير را بايد در اين زمينه مورد بررسی قرار داد. ظاهرا تجربه حمله به بصره نشان داده است که آمريکا و انگليس بايد خود راسا زحمت جنگيدن را متقبل شوند و از ,ارتش عراقی, کاری ساخته نيست. به عبارت ديگر اوضاع به سال های نخست برگشته است.اين است معنای واقعی ,ابتکار عمل, که بوش در باره آن داد سخن داد. اين ,ابتکار, به درجات زيادی حاکی از ,اجبار, است و چاره ای به جز ,توقف عقب نشينی, نيست.

مقتدا صدر:,من از نظر سياسی به سنی ها نزديک تر هستم ,

هفته نامه اکونوميست در گزارش خود آورده است مقتدا صدر در مصاحبه ای با شبکه الجزيره گفت: من از نظر مذهبی شيعه هستم، اما از نظر سياسی به سنی ها نزديک ترم. به نوشته اکونوميست، اين مصاحبه در جريان حمله به بصره پخش شد، اما احتمالا قبلا ضبط شده بود. تنها همين گفته صدر نشان ميدهد همه طرف ها خود را برای جنگ های بزرگ در آينده و سازمان دادن ائتلاف های متناسب با اهداف سياسی خود آماده ميکنند و اگر در سياست آمريکا تحولی روی ندهد، روند اوضاع عراق در آينده بستگی به اين دارد که آيا فرقه های مذهبی بر اختلافات خود فايق آمده و جنگ با اشغال تحت هدايت فرقه های مذهبی در مرکز درگيری ها قرار خواهد گرفت، يا آمريکا در تاکتيک خود برای به جان هم انداختن فرقه های مذهبی و قومی موفق شده و جنگ داخلی خصلت درگيری ها را روشن خواهد کرد. در هر دو حال آزادی و دمکراسی با فاصله نوری از سنگرهای دو طرف فاصله خواهد داشت و عراق ممکن است يا به شرايط بلافصل بعد از تهاجم 2003 يا به شرايط بدتر جنگ داخلی بعد از انفجار سامره برگردد و آنوقت رئيس جمهور جديد در واشينگتن به چه راه برون رفتی متوسل خواهد شد، جای تامل و نگرانی دارد.

با وجوداين در جلسه واشينگتن وقتی يک سناتور دمکرات، پتريوس را تحت فشار قرار داد که جمع بندی خود را ارائه دهد، او که نخست از پاسخ طفره ميرفت، سرانجام طرح افزايش نيروها را موفق خوانده و جمله معروف مادلين آلبرايت را تکرار کرد که اين جنگ به مصائبش , می ارزيد.,!
که ما را به اين سوال ميرساند: اگر او واقعا راست می گويد و آمريکا ازاوضاع عراق راضی است و به عراق حمله کرده بود که اين وضعيت را بوجود بياورد، آيا ويرانی عراق هدف از قبل تعيين شده ی تهاجم به عراق نبوده است؟ آيا آمريکا از آغاز در اين انديشه بود که فقط در خرابه های بابيلون ميتواند ,گنج سياه, خود را بيابد و تحت اختيار بگيرد؟ و کاری که اکنون مانده است دورکردن دست خرده دزدهای ديگر مثل رژيم ايران و از بين بردن ,موانع جزيی, است که گاه به صورت شورش سنی و گاه به صورت شورش شيعه سر برميدارند؟ آزادی و دمکراسی که زير مشت هردو طرف و نيروهای سياهی که از تحريم طولانی و جنگ سر برآورده اند، فعلا توان و رمق خود را از دست داده و مانع عمده برای رئيس جمهور و ژنرال هايش به شمار نمی آيد.


*Betray Us،,بتری آس, بروزن ,پتری آس, به معنای ,خيانت کن به ما,،اشاره است به آگهی جنبش موو آن در نيويورک تايمزدر آستانه گزارش سپتامبر ژنرال پتريوس که با کنايه از گوش به فرمانی اين ژنرال نسبت به خواست های دولت بوش و ارائه گزارش نظامی منطبق با تمايل سياسی دولت مردان در کاخ سفيد، اين لقب را به او داده بود.

*مقاله تام انگلهارت
http://www.alternet.org/waroniraq/81572/?page=entire

*مقاله پاتريک کابرن در باره صعود مقتدا صدر دراينديپندنت را در بخش بين المللی روشنگری بخوانيد:
http://world.roshangari.com/

*گزارش اکونوميست از تهاجم اخير به نيروهای مقتدا صدر
http://www.economist.com/world/africa/displaystory.cfm?story_id=10979883

25 فروردین 1387 05:01

برچسب‌ها:


اعلامیه کمیته مرکزی سازمان کارگران انقلابی ایران (راه کارگر)

اعدام های وحشیانه در بلوچستان را محکوم می کنیم

بدنبال پخش اعترافات تلویزیونی مولوی عبدالقدوس ملازهی رئیس حوزه علمیه "چاه جمال" ایرانشهر و مولوی محمد یوسف سهرابی مدرس این حوزه در روز 18 فروردین 1387 ؛ در روز 21 فروردین این دو روحانی اهل سنت به همراه دو نفر دیگر به حکم دادگاه شرع زاهدان به دار آویخته شدند. دو روحانی اهل سنت در آذرماه سال پیش به همراه یازده نفر دیگر در حادثه " چاه جمال" توسط نیروهای وزارت اطلاعات دستگیر شدند. وزارت اطلاعات رژیم در بلوچستان این دو را متهم کرد ه بود که حوزه علمیه اهل سنت "چاه جمال" ایرانشهر را به مرکز پنهان کردن اسلحه و مهمات اعضای گروه "جندالله" عبدالملک ریگی تبدیل کرده و در مهمانخانه این حوزه نیز بخشی از نیروهای اعزامی برای عملیات مسلحانه را پناه داده بودند. امری که در زندان و پس از شکنجه های وحشیانه آن ها را مجبور به اعتراف به این اتهامات کرده بودند. لازم به یادآوری است که در آذرماه و موقع درگیری در "چاه جمال"، وزارت اطلاعات رِژیم اعلام کرده بود که اعضای "جندالله" با پناه گرفتن در "چاه جمال" قصد تخریب این حوزه و کشتن مولوی ها را داشته اند تا از این طریق به اختلافات شیعه و سنی دامن بزند.

اعدام این دو مولوی اهل سنت به همراه دو تن دیگر از دستگیر شده گان " چاه جمال"، ادامه ی سیاست سرکوبگرانه ی خشن جمهوری اسلامی در بلوچستان است. پیش از این نیز خبر تأئید حکم اعدام برای یعقوب مهرنهاد روزنامه نگار بلوچ منتشر شده بود که با واکنش اعتراضی جهانی روبرو شد. صدور احکام اعدام و اجرای اعدام های وحشیانه در بلوچستان جزئی از سیاست دولت جمهوری اسلامی برای آرام نگه داشتن این استان است. این سیاست جنایت کارانه، نه تنها بسیاری از خانواده های بلوچ را داغدار کرده بلکه به همزیستی مسالمت آمیز میان بخش های گوناگون مردم استان ضربات جبران ناپذیری زده و به اختلافات میان شیعیان و سنییان دامن خواهد زد و به جناح های تندرو و افراطی زمینه فعالیت های بیشتری خواهد داد. بی جهت نیست که گروه "جندالله" در اطلاعیه ای که به دنبال اعدام مولوی های اهل سنت انتشار داد نوشت: "هم چنین جنبش مقاومت مردمی (جندالله) همانطور که قبلأ اعلام کرده بود از همه غیربومیان ساکن بلوچستان می خواهد منطقه را ترک نمایند تا هدف حمله گروه های مسلح منطقه قرار نگیرند زیرا قبلأ گروه های مسلح اعلام کرده اند در صورت اعدام شدن علمای ایرانشهر، غیربومیان را هدف قرار می دهند". روشن است که در صورت تحقق این تهدید از سوی "جندالله"؛ شاهد حمام خونی دهشتناک در سطح استان خواهیم بود که دایره ی شوم ترور و اعدام را به ابعادی غیرقابل کنترل تبدیل خواهد کرد و لوله های تفنگ افراطیون بلوچ و زابلی و نیروهای سرکوبگر رِژیم سینه ی مردم بیگناه بلوچ و زابلی و دیگر ساکنین استان را هدف قرار خواهد داد.

ما ضمن محکوم کردن سیاست سرکوبگرانه رژیم اسلامی در بلوچستان، نفرت و انزجار خود از اعدام چهارتن از فعالین بلوچ را اعلام می داریم و بر این باوریم که اعترافات اخذ شده در شکنجه گاه های قرون وسطائی رژیم اسلامی و احکام صادره در دادگاه های در بسته بر پایه این اعترافات، غیرقابل قبول و توهین به شخصیت انسانی دستگیر شده گان است.

ما از همه سازمان ها و نیروهای آزادیخواه و مدافع حقوق بشر می خواهیم به این احکام غیرانسانی و به این اعدام ،های وحشیانه اعتراض کنند و اجازه ندهند جهوری اسلامی بلوچستان را بسوی دریای خون بکشاند.

مرگ بر جمهوری اسلامی

زنده باد آزادی زنده باد سوسیالیسم

کمیته مرکزی سازمان کارگران انقلابی ایران (راه کارگر)

22 فروردین 1387ـ 10 آوریل 2008

برچسب‌ها:

نوآوران




» تماس با من






پیوندها

» اعتصاب سه روزه
»راه کارگر
» ساحل شمال
» عمو کیوان
» گزارشگران
» اتحاد چپ
» دانش سرخ
» ارش
» سلام دمکرات
» اندیشیدن با پتک
»رادیو آوا
» کارگری
» 16آذر
» دیدگاه‡
» پرچم سرخ
» نشر بیدار
» آوای آشنا
» روشنگری
» سهیل
» رادیو برابری
» صمد بهرنگیŒ
» رادیو همبستگیŒ
» رادیو صدای کارگران†
» خاک†
» کارگر†
» مجید اشرف نژاد†
» الناز
» اصلاحچی
» روزمرگی
» تک روی



آخرين نوشته‌ها

 

بایگانی

وبلاگ