خاوران مال منست، خاوران در طول سالهای سکوت به من هویت داده خاوران برای من هویت است همه چیز من است...
پای صحبت فرزند یکی از اعدام شدگان تابستان سیاه67
زیرا که مرده گان این سال عاشق ترین زنده گان بودند"! به یاد جان باخته گان دهه 60. گفتگو با مادر شریفی
سرود خاوران. این سرود در گلزار خاوران خوانده شده است

برچسب‌ها:


گرجستان:بازی با آتش

.در نظام غیرانسانی حاکم بر جهان قدرت ها خط و مرز خود را با نوک چکمه های خود در زمین های خونین ترسیم می کنند. کاریکاتور ازاکونومیست است

http://www.roshangari.net/
روابط ساکاشويلی با نومحافظه کاران و گروه بندی بوش – مک کين تا به حدی نزديک است که برخی نوشته اند حمله به اوستيای جنوبی با راهنمايی نومحافظه کاران و به منظور کمک به انتخاب مک کين صورت گرفت. هرچند منابع رسمی گفته اند آمريکا در مورد تقابل مستقيم نظامی به ساکاشويلی هشدار داده بود

روشنگری. مناقشه خونين بر سر گرجستان- تحت الحمايه آمريکا- و اوستيای جنوبی- تحت الحمايه روسيه- به خوبی نشان ميدهد چگونه قدرت های بزرگ تجزيه کشورها و تشکيل شبه دولت های تحت الحمايه را درخدمت منافع خود به کار ميگيرند و چگونه قادرند با بيرحمی کامل صدها و هزارها و حتی صدها هزار نفر را در خدمت سياست های خود به قتلگاه بفرستند واز خانه و کاشانه خود آواره کنند. تعداد کشته شدگان و آوارگان اين جنگ کوتاه به خاطر اخبار نادرست هردو طرف دقيقا روشن نيست و رسانه های وابسته به هريک از طرفين عمدتا ويرانگری ها و آوارگان کشور تحت الحمايه خود را زير دوربين ميگذارند، همانطور که فقط خطاهای طرف مقابل را جار ميزنند، اما يک چيز روشن است: اين جنگ آمريکا وروسيه بود که توسط سايه های شان در منطقه پيش برده شد.

روسيه تهاجم غير منتظره و وحشيانه ی ارتش ساکاشويلي، که توسط آمريکايی ها و زير نظر مربيان اسرائيلی سازمان يافته، به اوستينای جنوبی را به طور غير منتظره ای به شيوه امپرياليست ها پاسخ داد. از زمين و هوا و دريا به گرجستان حمله برد، خود را به اوستيا محدود نکرد تا پايتخت گرجستان پيش رفت، ارتش آن را که به پيروی از منويات حاميان آمريکايی اش يک چهارم بودجه کشور گرسنه و فقر زده را می بلعيد نابود کرد، شهر گوری را که مرکز استقرار نيروهای نظامی گرجستان بود بمباران و اشغال کرد و مردم را از خانه و کاشانه ويرانه شان به آوارگی فرستاد.

اگرچه اين واکنش با مثلا واکنش آمريکا و متحدانش به تهاجم صدام به کويت يا با حمله اين کشورها به افغانستان در واکنش به 11 سپتامبر نه به لحاظ کميت نه به لحاظ کيفيت قابل قياس نبود، اما به لحاظ روش، از جنس مشابه بود و قصد داشت اين تشابه را به نمايش بگذارد. به اين ترتيب در نظام غيرانسانی حاکم بر جهان که قدرت ها خط و مرز خود را با نوک چکمه های خود در زمين های خونين ترسيم ميکنند، روسيه محدوده ی خود را به حريف غربی نشان داد. وهمين بود که صدای آخ بلند کمپ ناتو را درآورد و نه البته رنج و درد و آوارگی مردم. آثار ناخشنودی بويژه در اتحاديه اروپا – مخصوصا آلمان و فرانسه که کشورهای صاحب شخصيت مستقل در اتحاديه هستند، آشکار بود. زيرا سياست اتحاديه انطباق و پيشروی آرام و کم تنش با تحولات بعد از جنگ سرد است و خواهان تقابل تمام عيار و فوری با روسيه نيست.

بهانه مناقشه البته برای طرف روس , دفاع از جان سربازان روسی و مردم اوستيای جنوبی, بود و برای آمريکا ومتحدين اش , حق حاکميت, گرجستان. استفاده ابزاری قدرت ها از اصول و قوانين بين المللی به عنوان بهانه جنگ و تجاوز آنقدر مرسوم است که ديگر,طبيعی, تلقی ميشود. اين بار اما تفاوتی وجود داشت: شواهد رياکاری هردو طرف آنقدر دم دست است و چنان کلکسيون کاملی از نقض حق سرنوشت و جنايت عليه حقوق بشرتوسط همه طرفين مدعی دراين مناقشه موجود است که ديگر به حافظه نزديک هم برای بياد آوردن آنها نياز نيست، فقط بايد به واقعيت نگاه کرد: چچن، عراق، افغانستان، يوگسلاوي،سومالی ، کوسوو... در متن چنين اوضاعی ادعاهای ,اصولی, و , قانونی, و , حقوق بشری, دو طرف آنقدر کريه بود که عليرغم اينهمه خونريزی به موضوع جوک و خنده شومن های معروف تلويزيونی در اغلب کشورهای جهان تبديل شد.

حتی يکی از طرفين مناقشه نيست که بتواند با دستکش سفيد دست های خونی خود را بپوشاند، حتی از دستکش آهنی هم خون فوران ميکند. آنچه که ارتش ارسالی ساکاشويلی روز قبل از شروع مسابقات المپيک برسر مردم اوستيای جنوبی آورد، روسيه در مقياس عظيم طی ساليان طولانی بر سرمردم چچن آورده است و همان در خواستی را که در مورد اوستيا و آبخازيا برحق ميداند، در چچن با بمب و راکت پاسخ ميدهد. دولت های غربی و ,ارتش آزادی بخش, ناتوی آنها، تنها در ماه گذشته سه عروسی را در افغانستان به خاک و خون کشانده اند و هرروز شهروندان افغانی حتی زنان و کودکان شيرخواره را زير بمب های ناتو له کرده و توسط رسانه های انحصاری ,خبر, ميدهند تروريست کشتيم و در عمل برای تروريست ها پايگاه توده ای درست ميکنند.درست يک جمعه بعد از ماجرای گرجستان ناتو بارديگر نزديک 100 نفر از مردم افغان از جمله زن و بچه را کشت. قدرت های غربی که در مورد گرجستان و استان های جدايی طلب اش ناگهان به ياد يک ماده از قانون بين الملل و احترام به حق حاکميت گرجستان افتاده اند در مورد کوسوو حتی يک لحظه به خود ترديد راه ندادند درست همان ماده قانونی را به زباله دانی بريزند. دولت گرجستان که امروز نگران اشغال خود است، 2000 سرباز برای کمک به اشغال عراق فرستاده است و بعد از آمريکا و انگليس بزرگ ترين اشغال کننده نظامی عراق محسوب ميشود... و عراق حالا سرزمينی است که حتی غبار خاک های آغشته به خون و مواد راکتيوش در مورد جنايت همه قدرت های بزرگ، و نه فقط آمريکا، شهادت ميدهد. زيرا جنگ غير انسانی اين قدرت ها با کشور و مردم عراق، و نه صدام، دوازده سال قبل ازحمله 2003 و هنگامی شروع شد که همه آنها با هم همکاری ميکردند.

جنگ گرجستان به اين معنا نيست که اين همکاری پايان يافته است و روسيه وآمريکا – و ديگر قدرت ها- در آينده به سازش های متعدد بر سر منافع خود و اگر لازم بدانند قربانی کردن کشورهای کوچک در همکاری باهم، دست نخواهند زد. روسيه فقط به سياست ربع قرنی آمريکا در محاصره آن پاسخ داده و تلاش ميکند جای خود را در کلوب قدرت بازسازی کند و اين البته به معنای پايان موقعيت آمريکا به عنوان قدرت مسلط نظامی و سياسی در جهان نيست، کافی است در نظر بگيريم آن ,کمربند امنيتی, که آمريکا و ناتو دورتا دور روسيه و در خاک کشورهای همسايه اش ايجاد کرده اند، اگر قرار باشد توسط روسيه در قاره آمريکا تقليد شود، چه شرايطی ايجاد خواهد شد.

فروپاشی شوروی:پايان خصومت يا آغاز آن؟
بحران گرجستان فقط چالش و نزاعی را به روی صحنه آورد که اکنون بيش از دو دهه است برای کنترل استراتژيک منطقه قفقاز و خاورميانه در پشت صحنه جريان دارد. پيروزی آمريکا در جنگ سرد، سلطه نظامي، سياسی و اقتصادی بی منازع آن برجهان، و لبخندهای ديپلوماتيک و , رسانه ای, بين رهبران ,غرب, و ,شرق,، بر اين چالش و نزاع پرده می انداخت، در حاليکه واقعيت اين بود که درست بعد از فروپاشيدن شوروی و پايان جنگ سرد، تدارکات نظامی و سياسی و امنيتی در منطقه ای که سابقا تحت نفوذ شوروی بود، شتاب بی سابقه ای گرفت و ترديدی نبود که اين وضعيت ديريا زود به تقابل علنی خواهد انجاميد.

روند غارت اقتصادي، محاصره نظامی و تحقير سياسی روسيه بعد فروپاشی شوروی به حدی بود که برخی از کارشناسان اقتصادی وابسته به دولت آمريکا و نيز بسياری از تحليل گران مستقل بيش از يک دهه پيش تذکر دادند اکنون برای بخش بزرگی از مردم روسيه اين سوال پيش آمده است که آيا اين سيستم شوروی بود که خصم غرب محسوب ميشد يا کشور و مردم روسيه؟ همين گروه هشدار ميدادند اين امر روندهای خطرناکی را شروع خواهد کرد که کمترين آن گرايش به يک دست قوی و مستبد در درون روسيه و ايجاد ائتلاف های جديد واز جمله اتحاد اين کشور با ديکتاتوری های منطقه برای بازگرداندن توازن قدرت خواهد بود.

از غارت اقتصادی و انتقال اموال و مالکيت منابع عمومی به سرمايه داران و بانکداران غربی در دوره ی يلتسين که سرانجام به ورشکستگی روسيه و ناتوانی آن از پرداخت قروض خود بود ميگذريم، به حوزه نظامی می پردازيم که زمينه اصلی درگيری کنونی در گرجستان است. اگرچه نگاه آمريکا در بلند مدت متوجه چين و قصد آن کنترل استراتژيک منطقه بود ولی روسيه به عنوان يک قدرت بالفعل هسته ای عملا خود را به شدت بيشتر از دوران شوروی در محاصره يافت.

از زمان انحلال رسمی ,اتحاد جماهير شوروی, در سال 1991 تا هم اکنون آمريکا عملا سياست محاصره نظامی روسيه پيش برد. از همان دهه 90 سياست گسترش ناتو به شرق و وارد کردن اعضای پيمان ورشوی سابق از جمله جمهوری های بالتيک، مجارستان، بلغارستان، جمهوری چک ، لهستان، اسلواکی به ناتو آغاز و پيگيری شده است. اين در حالی است که بسياری از تحليل گران خوش خيال بعد از پايان جنگ سرد وجود ناتو را بيهوده ميدانستند و حتی در خود واشينگتن و در پنتاگون، آنطور که ژنرال کلارک بعدها افشا کرد، در جستجوی دليلی ظاهر پسند برای ادامه وجود ناتو و ضرورت تقويت نظامی آمريکا بودند. در حقيقت کسانی که واژه ی , امپرياليسم, را يک توصيف بی پايه ايدئولوژيک ميدانند به راحتی می توانستند تصور کنند کشورهای جدا شده ميتوانستند با ورود به يک پيمان بيطرف يک منطقه حايل درست کنند که حداقل به اندازه دولت های اسکانديناوی در دوره جنگ سرد در عين اتحاد با دولت های بزرگ سياست صلح جويانه ای را در سطح بين المللی دنبال کنند. اما امپرياليسم نه يک توصيف ايدئولوژيک بلکه يک واقعيت سياسی است و ريزش موانع را در خدمت پيشروی و سلطه گسترده تر خود به کار ميگيرد.

همزمان با گسترش ناتو به طرف شرق، در پايان دهه 90 خط لوله سيهان برای انتقال نفت و گاز منطقه خزر بادور زدن روسيه و با عبور از باکو و گرجستان ساخته شد.
بعد از حمله 11 سپتامبر آمريکا اين سياست تحريک آميز نظامی را تشديد کرد و در سال 2002 پايگاه های نظامی آمريکا در ازبکستان و قيرقيزستان مستقر شد,اين کشورها با قدرت گرفتن روسيه بعدا خواهان برچيده يا محدود شدن اين پايگاه ها شدند., تلاش آشکار قدرت های غربی در جهت فروپاشی يوگسلاوی و تحت الحمايه کردن اجزای آن نيز چيزی جدااز اين سياست نبود.

حجم فعاليت ها و هزينه های نظامي، تاسيسات جديد، ارسال تجهيزات پيشرفته و مدرن، استقرار دستگاه های پيچيده جاسوسی که در چارچوب اين سياست محاصره جريان داشت ارقام و اقلام تکان دهنده ای رادر بر ميگيرد که شرح آن در چارچوب اين مقاله نمی گنجد. در مورد تحقير سياسی کافی است به گفته يک کارشناس رسمی در آمريکا توجه کنيم که نوشته بود جالب اين است که آمريکا و دولت های غربی از روسيه می خواهند نه تنها به استقبال سياست محاصره خود برود بلکه هزينه مالی آن را هم بپردازد و وقتی روسيه با دستگيری تعدادی از واسطه ها از اين کار استنکاف کرد، فرياد حريف به آسمان رفت.

به هرحال تلاش آمريکا برای وارد کردن گرجستان و اوکراين و آذربايجان به ناتو و استقرار سيستم های موشکی طراحی شده در دوره ريگان در لهستان همزمان شد با وقتی که روسيه از ويرانی گذشته خود را بيرون ميکشيد و برای خط و نشان کشيدن آماده ميشد. در حقيقت وقتی دولت های غربی با جدا کردن کوسوو از صربستان موافقت کردند، روسيه بطور مشخص از, احتمال وقوع , يک پديده مشابه درآينده نام برد. آن پديده فلسطين نبود که در جريان تشکيل کشور کوسوو تقريبا در همه قاره ها به آن اشاره شد، بلکه , اوستيای جنوبی, بود.

استراتژ ی روسيه: ائتلاف دو غول ,شرقی,
روسيه در واکنش به اين سياست تحريک آميز بی عمل نماند و همانطور که پيش بينی ميشد تلاش کرد باايجاد ائتلاف هايی موقعيت خود را در آسيای مرکزی تقويت کند که البته ائتلاف با چين در مرکز آن قرار داشت. چين نه تنها حريف اصلی و رقيب اقتصادی آمريکا در قرن آينده محسوب ميشود و از تسلط آمريکا بر منابع انرژی منطقه ناخشنود است بلکه همکاری های نظامی آمريکا و ژاپن نيز آنرا نگران ميکند. اگرچه اين کشور ترجيح ميدهد فعلا بگذارد ين عضله خود را در بازار به نمايش بگذارد، ولی از تدارکات استراتژيک غافل نمانده است. ايجاد سازمان همکاری شانگهای توسط چين و روسيه در سال 2001 يک گام بلند و پر اهميت بود که دو کشور از طريق آن تلاش کردند روابط خود را با قزاقستان، قيرقيزستان، تاجيکستان و ازبکستان محکم کرده و در مقابل پيشروی آمريکا در منطقه قفقاز سد ايجاد کنند.

نيل گرين که کارشناس مسايل قفقاز است در مورد ديگر اقدامات روسيه مينويسد اين کشور علاوه بر اتکاء بر ائتلاف های منطقه ای برنامه هايی برای تقويت قدرت نظامی خود را از سر گرفته است. هرچند هزينه های نظامی آن نسبت به آمريکا هنوز بسيار ناچيز است ولی دولت روسيه برنامه بازسازی قدرت نظامی دوران شوروی و جايگزينی سلاح های قديمی با ابزار مدرن تر را بطور جدی دنبال ميکند. گرين اضافه ميکند در تابستان امسال سخنگوی نيروهای دريايی روسيه اعلام کرد روسيه برنامه ساختمان 6 ناوگان عظيم دريايی و نوسازی ناوهای حامل سلاح های هسته ای را در دست دارد. اين ناوگان ها شامل و ناقل ناوهای هواپيمابر، تجهيزات برای جنگ زميني، خودروهای جنگي، هواپيماها و هلی کوپترهای جنگي، هواپيماها و خود روهای بدون سرنشين و نيروهای کوماندويی خواهند بود. او گفت نخستين بخش اين برنامه در سال 2010 قادر به عمل بوده و تکميل نهايی آن تا سال 2050 به طول خواهد انجاميد.

گرين مينويسد ناوگان دريايی روسيه در منطقه پاسيفيک و قطبی در خدمت سياست انرژی مسکوست که در نظر دارد با احداث لوله های جديد نفت و گاز، ذخاير عظيم انرژی سيبری را به بازار جهانی منتقل کند.
به گفته گرين در واکنش به استقرار پايگاه موشکی در جمهوری چک و لهستان، روسيه تاسيسات خود برای پرواز مرتب هواپيماهای بمب افکن بر فراز اقيانوس های آرام و قطب شمال را که قادر به حمل کلاهک اتمی هستند راه اندازی کرده است. اين پروزاها بعد از سقوط شوروی در سال 1991 متوقف شده بود. بعلاوه روسيه گفته است مجددا تاسيسات خود را برای هدف گرفتن پايگاه های موشکی آمريکا در سراسر اروپا تنظيم خواهد کرد و احتمال دارد پايگاه های سوخت گيری در کوبارا تقويت کند.

گرين همچنين مينويسد مسکو و پکن از اواسط دهه 90 به تدريج به نفع مقابله مشترک با آمريکا، اختلافات خود را به تدريج کنار ميگذارند. در 21 ژوئيه امسال آنها پروتکلی برای حل مشاجرات خود بر سر 4300 کيلومتر مرز بين المللی را امضا کردند که گام بزرگی برای گسترش همکاری بود.

به گفته نيل در دوره اخير روسيه کمک های خود به چين برای تاسيسات هسته ای را افزايش داده و دو کشور يک قرار داد يک و نيم ميليارد دلاری برای تقويت تاسيسات غنی سازی اورانيوم چين را امضا کردند. ديميتری مدودف، رئيس جمهور چين اولين سفر خارجی خود را به قزاقستان و چين اختصاص داد و رهبران چين و مسکو در بيانه مشتری برنامه واشينگتن برای ايجاد يک سپر موشکی را محکوم کرده و آنرا , برای تعادل استراتژيک و ثبات جهان , و تلاش برای کنترل توليد سلاح مضر توصيف کردند. در اين بيانه گفته شده برای , بعضی ها, همکاری بين چين و روسيه خوشايند نيست، ولی بيانيه اين همکاری را برای ,حفظ ثبات در شرايط مدرن, لازم خواند. مدودف بعد از انتشار بيانيه در يک سخنرانی در دانشگاهی در چين گفت روسيه و چين در نظر دارند از قوانين بين المللی و تامين يک , نقش تعيين کننده برای سازمان ملل , دفاع کنند که آشکار در تقابل با سياست آمريکا در تضعيف سازمان ملل است.

همکاری اقتصادی دو کشور نيز به سرعت در حال گسترش است . حجم تجارت دو طرف از 10.7 ميليارد دلار در سال 2000 به 48.2 ميليارد دلار در سال 2007 رسيد.دو کشور در حال گفتگو و چانه زنی بر سر قراردادی هستند که بر اساس آن قرار است چينی ها بين 2010 و 2015 ، پنجاه ميليارد تن نفت و گاز از روسيه وارد کنند. در جريان مسابقات المپيک در چين پوتين و هو جين تائو رئيس جمهور چين با هم ديدار داشتند.در رابطه با اين ديدار رئيس جمهور چين گفت دو کشور در نظر دارند ,از جهان چند قطبی , حمايت کنند.

نقش رهبران محلی
گرجستان ممکن است تنها يک جرقه باشد، اما آن رشته های بارداری که در صحنه رقابت قدرت ها روی زمين چيده شده و تصادم آن ها اين جرقه را بوجود آورد، بطور فزاينده بر فشار خود خواهد افزود وجهان ما و روابط کشورها را آلوده خواهد کرد. اين وضعيت ميتواند فشار فوق العاده ای بر جنبش های مستقل و دمکراتيک در منطقه قفقاز و خاورميانه وارد کند که اغلب زير فشار حکومت های استبدادی يا سياستمداران خودفروخته و بازيچه قدرت های غربی زندگی ميکنند که تلاش ميکنند در اين نزاع برای خود حامی دست و پا کنند. در حاليکه اگر اين کشورها تحت دمکراسی و حکومت های مردمی اداره ميشدند ميتوانستند برعکس با استفاده از اين رقابت دو قدرت از فشار بر کشورهای خود بکاهند.

رهبران گرجی اگر به فکر مردم خود و حق حاکميت کشور بودند حتما تلاش ميکردند در اين چالش خطرزاو رقابت نظامی قدرت های بزرگ، موضع بيطرف اتخاذ کنند اما ساکاشويلی با صرف ميليون ها دلار و درست در خدمت همين رقابت نظامی به قدرت رسيده است. سوماس ميلنه تحليلگر سرشناس گاردين نوشته است فقط شرکت تبليغاتی که تحت رهبری راندی شومان مشاور ارشد سياست خارجی جان مک کين نامزد رياست جمهوری آمريکاست، از سال 2004 حدود 900000 دلار به دولت گرجستان پرداخته است. روابط ساکاشويلی با نومحافظه کاران و گروه بندی بوش – مک کين تا به حدی نزديک است که برخی نوشته اند حمله به اوستيای جنوبی با راهنمايی آنها و به منظور کمک به انتخاب مک کين صورت گرفت. هرچند منابع رسمی گفته اند آمريکا در مورد تقابل مستقيم نظامی به ساکاشويلی هشدار داده بود و اسرائيلی ها نيز چند ماه قبل بعد از اخطار و اظهار ناخشنودی رهبران روسيه ژنرال های خود را از گرجستان بيرون بردند. شايد هم مثل موارد ديگر در مورد گرجستان هم درون هيات حاکمه آمريکا اختلاف نظر وجود داشت.

به هرحال هيچکس در وابستگی ساکاشويلی به دولت آمريکا و نومحافظه کاران ترديد ندارد و گزارش اين وابستگی در رسانه های جريان حاکم در آمريکا مثل وال استريت جورنال هم نقل شده است. علاوه بر کمک مالی موسسه نزديک به مک کين موسساتی مثل NED و ليبرتی سوسايتی و امثال آن برای روی کار آوردن ساکاشويلی ميليونها دلار هزينه کردند.اگر چه اين موسسات ادعا ميکنند اين هزينه ها را صرف ,تقويت دمکراسی, ميکنند، اما مشت محکم ساکاشويلی که اندکی بعد از به اصطلاح انقلاب رنگی او بر سر اپوزيسيون فرود آمد، حمله به تظاهرات مردم ناراضی با گاز اشک آور و گلوله های پلاستيکي، بستن تلويزيون ها و رسانه های اپوزيسيون دولت، برگزاری انتخابات در شرايطی اين چنين و در حاليکه رقبا تحت تعقيب بوده و به اتهامات واهی روانه زندان شده بودند، واقعيت را به نمايش گذاشت و اظهار نگرانی منابعی مثل گروه بحران دست ها را رو کرد.

طبيعی است که برای ساکاشويلی و يارانش که اغلب آنها و نيز برخی سران معتبر اپوزيسيون، اليگارش های به ثروت رسيده دوران شوروی هستند، نه حاکميت گرجستان و نه وضع مردم اين کشور مشغله اصلی نيست. در دوران اينها و سياست اقتصادی نوليبرالی شان که مورد تشويق و تحسين بانک جهانی قرار گرفت، گرجستان که بطور نسبی يکی از بهترين اقتصاد های جمهوری شوروی را داشت، به لحاظ درآمد سرانه ملی در رديف 108 بعد از کشورهايی مثل بوتان، اکوادور و گواتمالا و به لحاظ توليد کل ملی آن در مقام 114 زير گينه اکوادور قرار گرفت. شکاف طبقاتی در اين دوره بطور نجومی افزايش يافت و نيمی از مردم زير خط فقر و يک چهارم آنها با روزی کمتر از دو دلار زندگی ميکنند. در حاليکه اليگارش های رقيب ساکاشويلي، نارضايی مردم از اين وضعيت را به سود خود مصادره ميکنند، ساکاشويلی هم سعی ميکند بااستفاده از احساسات ملی عليه اشغال اوضاع را به نفع خود تغيير دهد. به هرحال شايد در کوتاه مدت اين محاسبه درست باشد، اما واکنش تند روسيه و نابودی ارتشی که اينهمه برای آن هزينه شده بود بطور قطع اپوزيسيون را تقويت خواهد کرد.

در مورد اوستيای جنوبی نيز وضع بهتر نيست. اخبار مستقل در مورد اين ناحيه کم است اما گاردين نوشته است اوستيای جنوبی را سياستمداران وابسته به مسکو و باندهای مافيايی راهزن اداره ميکنند. درست است اين ناحيه از آغاز فروپاشی شوروی خود را مستقل اعلام کردند و مردم اين ناحيه در جريان يک رفراندوم که بيش از 90 در صد در آن شرکت داشتند و بيش از 95 درصد رای به جدايی دادند، اما خوب ميدانيم چگونه مردمی که طی دهه ها و سده ها با هم و کنار هم زندگی ميکنند با دستکاری سياستمداران و قدرت ها ناگهان به خصم خونی هم تبديل ميشوند.

آنچه مسلم است در دوره ما بدون پيش برد يک سياست صلح طلبانه و غير تحريک آميز ،نميتوان از دمکراسی در داخل کشورها دفاع کرد. کسانيکه به بهانه استفاده از مناقشات قدرت های توسعه طلب، به صورت عوامل يک طرف وارد بازی ميشوند، با کارت کاغذی بازی نميکنند، با جان مردم خود و منافع کشور خود بازی ميکنند. بحران گرجستان يک بار ديگر اين واقعيت را نشان داد.


مقاله سوماس ميلنه در گاردين
http://www.guardian.co.uk/commentisfree/2008/aug/14/russia.georgia

برچسب‌ها:


دوست گرامی پرویز قلیچ خانی، سردبیر و مدیر مسئول مجله « آرش »

با سلام،

در شماره ٠ ٠ ١ مجله « آرش » در بخش « مروری بر سازمان های چپ در تبعید » - تنظیم شده توسط آقای « سیامند » - در معرفی سازمان کارگران انقلابی ایران ( راه کارگر )، مطلبی نوشته شده است که اعتراضات و انتقاداتی را در سازمان ما و همچنین در بیرون از سازمان ما بر انگیخته است. حال که شماره ١ ٠ ١ آرش در آستانه انتشار است، از شما درخواست می کنیم مراتب زیر را محض اطلاع خوانندگان « آرش » در این شماره چاپ و در سایت خود نیز منعکس کنید.

در معرفی « راه کارگر » از جلد دوم کتاب « تاریخ صد ساله احزاب و سازمان های سیاسی ایران» نوشته دکتر یونس پارسا بناب چنین نقل شده است:

« راه کارگر نیز در پائیز ٠ ۶ ٣ ١ بخاطر مقاومت در مقابل یورش پاسداران از نظر تشکیلاتی مثل اکثر سازمان های چپ از هم پاشید. در تهاجم رژیم که تا آخر پائیز ٠ ۶ ٣ ١ به طول انجامید، ده ها تن از اعضای فعال و کادرهای ورزیده این سازمان چون علیرضا شکوهی، حسین قاضی، ...، اعدام گشتند. با دستگیری و اعدام این مبارزین، عمر سازمان راه کارگر نیز در ایران به پایان رسید». ... « بنا بر اطلاعات موجود سازمان راه کارگر تنها سازمانی در درون جنبش چپ – مارکسیستی ایران در دوران اوج خفقان و دیکتاتوری ولایت فقیه بود که در آخرین شماره نشریه اش خود را منحل اعلام کرد تا فشار پلیس سیاسی و نیروهای انتظامی را تا حد امکان بر روی اعضا و فعالین خود کاهش دهد». ( "آرش" شماره ٠ ٠ ١ – صفحه ٠ ٤ ٤ – ستون اول ).

لازم می دانیم خاطر نشان کنیم که ادعای از هم پاشیدن تشکیلات راه کارگر در سال های ٠ ۶ – ٢ ۶ ؛ پایان یافتن عمر راه کارگر در ایران؛ انحلال راه کارگر، و نیز اعلام آن در آخرین شماره نشریه راه کارگر، هیچکدام حقیقت ندارند. حسن نیت و حسن نظر رفیق یونس پارسا بناب در این بیان، کاملاً آشکار است اما این برای تاریخ نویسی کافی نیست. مطمئنا ایشان هیچ سندی برای ادعای انحلال راه کارگر در اختیار نداشته و حتی آخرین شماره نشریه راه کارگر منتشره در ایران را هم که به آن اشاره دارد، ندیده است. در هیچ نشریه یا اعلامیه یا سند دیگری از سازمان « راه کارگر » در هیچ زمانی چیزی در رابطه با انحلال نمی توان پیدا کرد و احتمالاً دکتر پارسا بناب این مطلب غیر واقعی را از شایعاتی گرفته است که آن زمان سازمان مجاهدین خلق در واکنش انتقام جویانه به مخالفت راه کارگر با پیوستن چپ ها به « شورای ملی مقاومت » درست کرد. رفیق تراب حق شناس - از کادرهای سازمان « پیکار » - نیز در مقاله خود : « احزاب و سازمان های جنبش کمونیستی ایران» که در سال ١٩٩٢ در دانشنامه ایرانیکا انتشار یافت، بر همین شایعهء دروغین مجاهدین تکیه کرده و نوشته بود: « " راه کارگر" پس از تهاجم رژیم به مخالفین در سال ٦٠ از صحنه فعالیت سیاسی کناره گرفت و به تعبیری عقب نشینی کرد. ولی در سال ٦١ و ٦٢ درخارج از کشور مجددا فعالیت خود را از سر گرفت». این مقاله را مجله « نقطه » هم در سال ١٣٧٦ در شماره ٧ خود منتشر کرد.

این که در کتاب دکتریونس پارسا بناب ( و همینطور در سلسله گفتارهای ایشان « تاریخ جنبش کمونیستی ایران» در اتاق اینترنتی ایرانیان سوسیالیست ) مطالب مخدوش، اطلاعات غلط و اشتباهات دیگری در رابطه با تاریخچه « راه کارگر » - هر چند با حسن نظر و صمیمیت - بیان شده و محدود به همین پاراگراف نقل شده توسط « آرش » نیست، و همینطور نوشته رفیق تراب حق شناس در دانشنامه ایرانیکا، موضوعاتی هستند که در جای دیگری باید به آن ها پرداخت. تا جائی که به مطلب نقل شده در مجله « ارش » مربوط است، ما انحلال « راه کارگر » و نیز اعلام ان توسط نشریه راه کارگر را رسماً تکذیب می کنیم.

مدارک مستند بسیاری وجود دارد که نشان می دهند « راه کارگر » درست در آن مقطعی که ادعای « اعلام انحلال » اش شده است، با عبور از ساخت متمرکز به غیر متمرکز و آغاز استقرار اکثر فعالین اش در ایران در محل کار و زیست کارگران و زحمتکشان، یکی از دوره های بسیار شاخص و ممتاز فعالیت خود در داخل ایران را آغاز کرد. تشکیلات داخل « راه کارگر » از سال٢ ۶ ٣ ١ به بعد در اغلب استان های کشور در قالب واحدهای محلی مستقر در محیط کار و زندگی کارگران و زحمتکشان - که توسط کمیته های مناطق رهبری می شدند - به فعالیت خود ادامه داد. به موازات نشریه مرکزی « راه کارگر » که انتشارش را در خارج از کشور دنبال گرفت، کمیته های کارگری و کمیته های محلات « راه کارگر» در ایران با تقبل خطرات عظیم، در استان های مختلف ایران نشریات و خبرنامه هائی کارگری تهیه و پخش می کردند که در خارج از کشور هم تکثیر و پخش می شدند و منبع دست اول و بی مانند اخبار و گزارشات کارگری نشریه مرکزی راه کارگر در خارج از ایران بودند. از جمله آن ها و علاوه بر نشریاتی که توسط کمیته های منطقه ای کردستان و بلوچستان منتشر می شدند، می توان از « پیام کارگر»، « پیک کارگران – منطقه جنوب غرب تهران »، « خبرنامه کارگران انقلابی غرب تهران»، « کارگر- خبرنامه کارگران و زحمتکشان فارس»، « پیام سرخ – اخبار کارگران و زحمتکشان مازندران»، « پیام زحمتکشان - خبرنامه کارگران و زحمتکشان گیلان »، « شورا - خبرنامه کارگران و زحمتکشان خوزستان » یاد کرد. در این دوره رفقای ما در بسیاری محیط های کار و زیست کارگران و زحمتکشان هسته های مخفی کارگران پیشرو ایجاد کرده یا در مجامع عمومی کارگری، تعاونی ا، صندوق های گوناگون و دیگر تشکلات اقتصادی و رفاهی فعال بودند و در برخی از حرکات اعتراضی و اعتصابی مهم و مشهور سال های ٣ ۶ ٣ ١- ٤ ۶ ٣ ١ نقش اصلی سازمانگری را داشتند و تعدادی شان هم به همین خاطر اعدام شدند. جای تاسف دارد که تاریخ بجای اسناد و منابع معتبر، بر روایات و شایعات تکیه کند و به قصه و حدیث تبدیل شود. مسلماً مسئولیت آنچه دکتریونس پارسا بناب نوشته است بر عهده « آرش » نیست، ولی نشریه « آرش » می توانست در باره اعتبار این تاریخچه ای که برای راه کارگر نقل می کند، از خود « راه کارگر » هم پرسشی بکند، همچنان که دانشنامه ایرانیکا می بایست چنین می کرد.

مجله « آرش » از همه مطالبی که دکتر پارسا بناب در کتاب خود در باره راه کارگر نوشته است، تنها موضوع « انحلال » را در خور نقل یافته و سپس یکسره به سراغ انشعاب در خارج از کشور رفته است؛ همین و بس! اما خوشبختانه قرار نیست که شماره ٠ ٠ ١ « آرش » مرجع تاریخ سازمان های چپ ایران باشد وگرنه تاریخ همه آن ها، در اختلافات و انشعابات، و تاریخ راه کارگر در دو کلمهء کوتاه « انحلال » و « انشعاب » خلاصه می شد!

با تشکر پیشاپیش از شما بخاطر منعکس کردن این نامه

روابط عمومی سازمان کارگران انقلابی ایران ( راه کارگر )

۷ خرداد ۱٣٨۷

٢٦ مه ٢٠٠٨

برچسب‌ها:


شهادتي از هنوز زندگان

تاريخ را لطفا انطور بنويسيد كه اتفاق افتاده است.

بهروز سورن فعال سابق سازمان راه كارگر

2008-07-28

رونوشت به نشريه ارش و سايت سازمان راه كارگر

نزديك به سه دهه از جنايات استبداد مذهبي ميگذرد. اين جنايات در خاطره و نوشتارهاي كوتاه و بالاخص ادبيات منتشر شده زندان ، در لابلاي اوراق و صفحات اينترنتي از گستردگي كافي برخوردار است و براي پي بردن به پيشينه و آنچه بر مردم كشورمان و همچنين سازمانها و تشكلهاي فعال آن رفته، كافي است.

اين متون ميتوانست دستمايه متفكرين و قلم زنان كشورمان براي نگارش و مكتوب نمودن اين تاريخچه باشد. در اين زمينه از نادر تلاشهائي كه انجام پذيرفته است، تاريخ صدساله جنبش چپ ايران است كه آقاي بناب به رشته تحرير آورده است و در جاي خويش و با شناختي كه جامعه سياسي از ايشان دارد، حتما سندي درخور توجه است.

متاسفانه و بدلائلي انبوه نوشتار بحث انگيز آقاي پارسا بناب را مطالعه نكرده و سودي نبرده ام اما به هرحال قسمت هائي از آنرا در نامه فعالين سازمان راه كارگر به مجله آرش خوانده ام و بواقع بگويم كه پس از خواندن آن بغض گلويم را فشرد. و سينه اي پر درد و غمي سنگين بر چهره ماند.

بعنوان يكي از فعالين اين سازمان در آندوران سياه سركوب كه بسياري از رفقا و نزديكان خود را در ماشين نابود كننده سركوبگران گم كردم و غم از دست دادن بهترين انسانهائي را كه ميشناختم، هرگز رهايم نكرده است، مينويسم و بعنوان فردي كه از نزديك در كوچه پس كوچه هاي زندگي مخفي، سرگردان اما با ايمان به تكثير و انتقال انديشه و كوشش ها در درون اين سازمان براي راهيابي و تطبيق ارتباطات و تداوم فعاليت مبارزاتي از نوع جديد و متناسب با شرايط تشديد سركوب و قلع و قمع فعالين سياسي در سال شصت، (تحولاتي سازماني) را در دستور كار خود قرار داده بود، مينويسم.

( اينكه اين تحولات متناسب با شرايط موجود بود يا نه بحثي است هنوز باز كه حتي نقدهائي موجودند كه چرا سازمان راه كارگر اعلام انحلال نكرد و به فعاليتهاي خود در آن شرايط سياه ادامه داد ).

خاطرات شخصي من كه اواخر سال شصت از اين سازمان بدلائل گوناگون كناره گرفتم مبني بر اين هستند كه تشكيلات سراسري اين سازمان همچنان در تب و تاب فعاليت مبارزاتي بسر ميبردند. سالها زندان و دريافت اطلاعات در درون زندان نيز حاكي از آنست كه اين سازمان حتي در سالهاي بعد نيز در مناطقي به بازسازي تشكيلات محلي پرداخته بود. اين دريافتها از منابعي تازه راه يافته! ( زندانيان سياسي جديد) در داخل زندان است.

چنانچه اين تاريخچه در ارتباط با انحلال سازمان راه كارگر در پائيز 60 را بپذيريم ميتوان گفت كه من و بسياري از رفقائي كه بعدها در ارتباط با كار تشكيلاتي دستگير شدند همانند سربازان ژاپني بودند كه در سنگر ها بي اطلاع از اتمام جنگ مدتها و بي خبر باقي مانده بودند!!!

اينكه آقاي پارسا بناب نوشتاري با اين مضمون منتشر نموده است كه در زير ملاحظه ميفرمائيد، با واقعيات و دانسته هاي اينجانب بسيار فاصله دارد. اين جملات نه تنها با فعاليتهاي سياسي ام در اين سازمان كه آنرا سالهائي ارزشمند و مفيد ميدانم، مغاير است، بلكه با سوابق مبارزاتي و اهداف انساني بسياري از ارتباطات من كه در آن سالهاي تيره و خونين پرچم مبارزه براي رهائي و سوسياليسم را در كادر تشكيلات راه كارگر بر زمين نگذاشتند و جان بر عقيده باختند، در تلاقي است.

نگارش تاريخ چنانچه به ديربازها نظر داشته باشد ميتواند با اشتباه همراه باشد اما تاريخ نويسي سه دهه خونين وحوش حاكم كه بسياري از قربانيان آن شاهدان هنوز زنده اند مسئوليتي ميطلبد كه اول نشانه اش نگارش حقايق مستدل و متكي بر شهادت خيل عظيم هنوز زندگان است و يا متكي برارائه اسناد محكم ميباشد.

به هر رو بعنوان يكي از فعالين اين سازمان در آندوران در پائيز سال 60 در نشريه راه كارگر مطلبي مبني بر خود انحلالي اين سازمان مشاهده نكرده ام و مباحثه اي دراين زمينه و بطور جدي صورت نپذيرفته است. اين نوشته حاوي مطالبي است كلي و در صورت نياز جزئيات بيشتري در اين زمينه منتشر خواهد شد.



« راه کارگر نیز در پائیز ٠ ۶ ٣ ١ بخاطر مقاومت در مقابل یورش پاسداران از نظر تشکیلاتی مثل اکثر سازمان های چپ از هم پاشید. در تهاجم رژیم که تا آخر پائیز ٠ ۶ ٣ ١ به طول انجامید، ده ها تن از اعضای فعال و کادرهای ورزیده این سازمان چون علیرضا شکوهی، حسین قاضی، ...، اعدام گشتند. با دستگیری و اعدام این مبارزین، عمر سازمان راه کارگر نیز در ایران به پایان رسید». ... « بنا بر اطلاعات موجود سازمان راه کارگر تنها سازمانی در درون جنبش چپ – مارکسیستی ایران در دوران اوج خفقان و دیکتاتوری ولایت فقیه بود که در آخرین شماره نشریه اش خود را منحل اعلام کرد تا فشار پلیس سیاسی و نیروهای انتظامی را تا حد امکان بر روی اعضا و فعالین خود کاهش دهد».

تاريخ صد ساله احزاب و سازمانهاي سياسي ايران

نوشته دكتر يونس پارسا بناب

نقل از نامه روابط عمومي راه كارگر به نشريه آرش

برچسب‌ها:

نوآوران




» تماس با من






پیوندها

» اعتصاب سه روزه
»راه کارگر
» ساحل شمال
» عمو کیوان
» گزارشگران
» اتحاد چپ
» دانش سرخ
» ارش
» سلام دمکرات
» اندیشیدن با پتک
»رادیو آوا
» کارگری
» 16آذر
» دیدگاه‡
» پرچم سرخ
» نشر بیدار
» آوای آشنا
» روشنگری
» سهیل
» رادیو برابری
» صمد بهرنگیŒ
» رادیو همبستگیŒ
» رادیو صدای کارگران†
» خاک†
» کارگر†
» مجید اشرف نژاد†
» الناز
» اصلاحچی
» روزمرگی
» تک روی



آخرين نوشته‌ها

 

بایگانی

وبلاگ